-
انسان بودن را باید آموخت جنسیت معنا ندارد!
سهشنبه 28 مهر 1394 11:34
لعنت میفرستم به این جنس لعنتی که شب و روز نگرانم میشوند نه برای بودنم،برای دختر ماندم!!! لعنت که همیشه پشت پرده های بکارتی پنهانم که بکر بودن فکرم و نگاهم فراموش میشود...
-
آزمایش...
یکشنبه 26 مهر 1394 12:35
بالاخره امروز وقت کردم برم آزمایشگاه ... به اصرار خودم دکتر برام یه چکاپ کامل نوشت،نگو تازه شروع دردسر!!! رفتم خون بدم،حالا خانمه میگه"آستینتو بده بالا دستت رو مشت کن انگشت شستتم تو مشتت باشه... منم همین کار رو کردم،حالا اومده خون بگیره،هی با انگشت سبابه اش داره دنبال رگ میگرده ولی مگه پیدا میشه!!! بعد چند دقیقه...
-
خدایا...مرسی برای همه چیز...
شنبه 25 مهر 1394 17:00
-
تربیت غلط...
شنبه 25 مهر 1394 16:54
ا گر تربیت " غلط " به تو آموخت که غیرت داشتن دخالت کردن است و حیا زن را در صندوق نگه داشتن! شهید مطهری به من گفت: غیرت، عشق مرد به ناموسش است ؛ و حیا، احترام زن به خودش...!!! . . اگر تربیت " غلط " به تو آموخت که مرد میتواند زنش را بزند ! اسلام من به من آموخت که زن ریحانه است و مرد وظیفه دارد تمام...
-
جناب مشاور!!
شنبه 25 مهر 1394 16:44
دیروز اولین آزمون مهر قلم چی بود... اونقدر افتضاح بود که نگو و خواهشا هم نپرسین!! البته حقم بود!کسی که فیزیک و عربی رو نخونه حقشه!! چون میدونم تقصیر خودم بود واسه همین بابت خراب کردن اولین آزمون ناراحت نیستم... حالا به هر حال گذشت مهم اینکه تکرار نشه... به قول بابام: "یه تجربه بود سعی کن ازش درس بگیری تا تکرار...
-
هوای دل...
شنبه 25 مهر 1394 16:19
-
دکتر نوشت..
شنبه 25 مهر 1394 16:12
پنج شنبه بعد از مدتها که وقت نمی کردم برم دکتر، بالاخره این طلسم رو شکستم و رفتم... فعلا یه چکاپ کامل نوشته ولی میگه چیز مهمی نیست یا از گوشته یا اعصاب و یا هر دو... این هفته باید برم آزمایشو بدم و جوابشو ببرم ... مرسی از همه تون که حالمو پرسیدین به خصوص مریم بانو که توی این مدت کلی زحمتش دادم،مرسی عزیزم...❤
-
شب نوشت :)
سهشنبه 21 مهر 1394 01:35
امروز چقدر وقت اضافی داشتم که فرصت کردم اینقدر چرت و پرت بگم!! یعنی عاشق خودمم که آزمایش نداده و رو حساب حرف بچه ها و این وبگردیا برا خودم تشخیص دادم و الکی منتظر پنج شنبه ام!!! بیخیال بالاخره تو همین چندروز آینده مشخص میشه چی به چیه! چه سکوتی شده...هم تو نت هم تو خونه و هم تو شهر... دور و برم یه سری کتاب ریختم و...
-
تشخیص آقای دکتر!!!(این پست به زودی رمزدار میشه)
دوشنبه 20 مهر 1394 16:13
-
در جست و جوی یک دوست...
دوشنبه 20 مهر 1394 12:26
به نام خدا ...?Where is my middle man... مرد میانسال من کجاست؟؟ ما او را در نیمه ی مهرماه گم کرده ایم!! ((اگر او را میشناسید لطفا تصویر و متن را در وبلاگ خود گسترش دهید)) +خوب،بالاخره آقای مرد میانسال ما پیدا شد منتها اعلام کردن که تا یه مدت وبشون بنا به دلایلی که ما نمیدونیم به روز نمیشه!!!به امید روزی که دوباره توی...
-
برای داداش کوچولو...
یکشنبه 19 مهر 1394 12:27
با تنهائیم آشنایم... میشناسمش؛خودم هستم... کودکی هستم... عاشق و سر به هوا... تو را هم میشناسم... کاش میشد مادرانه تمام دردهایت را در آغوش بگیرم... نگرانم نباش... شاید کودک درونم سربه هوا و بازیگوش باشد اما راه خانه ات را گم نمیکند...
-
معجزه ای به اسم "زندگی"
یکشنبه 19 مهر 1394 12:06
بالا رفتن سن حتمی است... اما اینکه روح تو پیر شود، بستگی به خودت دارد! زندگی را ورق بزن... هر فصلش را خوب بخوان؛ در فصل کاشت با بهار برقص، در فصل داشت با تابستان بچرخ، پس از برداشت... در پاییز کنار دیوار بنشین، با زمستان کنار کرسی بنشین حافظ بخوان... و استکان استکان چای را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش......
-
برای تنها مرد زندگیم..."پدر،بلندترین شعر عاشقانه برای یک دختر است..."
یکشنبه 19 مهر 1394 11:54
بابایی دوستت دارم... "بهم میگی کله شق تر از تو ،تو عمرم ندیدم..." قبول دارم که بعضی وقتا با همین کله شقیام اذیتت میکنم، ولی میدونی که ناخواسته... مرسی که بهم یاد دادی یه دخترم میتونه پا به پای یه مرد "باشه" قوی باشه،محکم باشه،تکیه گاه باشه، مرسی که همیشه هستی،همیشه پشتمی به فکرمی، میدونم همیشه...
-
یک فنجان چای رفاقت...
یکشنبه 19 مهر 1394 11:46
دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسه ایست... هول هولکی و دم دستی،برای رفع تکلیف... اما خستگیت را رفع نمی کنند... دل آدم را باز نمیکنند،خاطره نمیشوند. دوستی با بعضی آدم ها مثل خوردن چای خارجی است، پر از رنگ و بو... این دوستی ها جان میدهند برای خاطره های دم دستی... این چای خارجی را میریزی در فنجان، می نشینی با شکلات...
-
هوای ابری.... خدایا ممنون...
جمعه 17 مهر 1394 15:47
همه چه یهویی تصمیم گرفتن برن! دکتر ریحان،نیکلای ایلیچ .... مرد میانسالم که وبلاگش هی از دسترس خارج میشه و بعد دوباره پیدا میشه! الان هم ناراحتم هم نه... بعضی وقتا برای پیدا کردن خودمون باید بمونیم و با واقعیت های همونجا روبه رو بشیم بعضی وقتام باید بریم... من به شخصه معتقدم که رفتن همیشه بد نیست حتی بعضی وقتا بهترم...
-
حقوق برابر!!!!
سهشنبه 14 مهر 1394 12:08
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی؟؟ مرا ارشاد میکنند تا تو ارشاد شوی؟؟ تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است! من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام!! نتوانستم به استادیوم بیایم،چون تو شعار های آب نکشیده میدادی!! وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است!! وقتی خواستی طلاقم بدهی،گفتی بچه...
-
چه کنم...
سهشنبه 14 مهر 1394 11:34
شب های دراز و بی عبادت چه کنم طبعم به گناه کرده عادت چه کنم گویند کریم است و گناه میبخشد گویم که ببخشد از خجالت چه کنم
-
زن که باشی...
سهشنبه 14 مهر 1394 11:18
زن که باشی ترس های کوچکی داری! از کوچه های بلند، از غروب های خلوت و بدون عابر می ترسی! از صدای موتور سیکلت ها و دوچرخه هایی که بی هدف در کوچه ها میچرخند میترسی! از بوق ماشین هایی که ظهر های گرم تابستان جلوی پایت ترمز میکنند و تو فقط چهره ی آدم هایی را میبینی که در چشم هایشان حس نو دوستی موج میزند! زن که باشی ترس های...
-
دیگر عرضی ندارم...
پنجشنبه 9 مهر 1394 12:05
-
در یک عصر سه شنبه ی پاییزی...
پنجشنبه 9 مهر 1394 12:02
شاید من و تو روزی از کنار هم گذشته ایم کسی چه میداند!!! مثلا در همان چهار راهی که کنارش گلفروشی است شاید ناخودآگاه به هم تنه زده باشیم و با شرمندگی از هم عذر خواهی کرده باشیم یا در مترو حتی انگار کرده ای خسته ام و جایت را به من بدهی شاید من و تو پیش از این بارها و بارها از کنار هم گذشته باشیم بی آنکه بدانم نامت چیست...
-
سرزمینی به اسم زن...
پنجشنبه 9 مهر 1394 11:45
-
هوای خراب!!!
پنجشنبه 9 مهر 1394 11:39
بیچاره پاییز... دستش نمک ندارد! این همه باران به آدم ها میبخشد اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان به او میزنند... خودمانیم... تقصیر خودش است؛ بلد نیست مثل بهار خودگیر باشد تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد!! سیاست تابستان را هم ندارد که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد ولی از پشت...
-
جامدادیم جامدادی های قدیم!!!!!
پنجشنبه 9 مهر 1394 11:26
امروز بعد کلاس با بچه ها رفتیم یه چندتا لوازم تحریر از یکی از فروشگاه های شلوغ شهر که نزدیک آموزشگاه بودبخریم،رفتیم خریدیم وقتی خواستیم از فروشگاه بیایم بیرون آقا چشمتون روز بد نبینه یهو صدای آژیر بلند شد!!!!! من اصلا جا خوردم!!!!! هیچی دیگه تصور کنین ملتم یهو سرجاشون خشکشون زد... حالا من موندم چی شده!برگشتم تو...
-
حکایت زندگی و ما آدم ها....
دوشنبه 6 مهر 1394 11:48
-
دو چشم نگران...
دوشنبه 6 مهر 1394 11:35
-
بیخیال...
دوشنبه 6 مهر 1394 11:20
-
احساس زنونه
دوشنبه 6 مهر 1394 11:13
-
وفادار
یکشنبه 5 مهر 1394 11:00
-
باور دارم که هستی:)
یکشنبه 5 مهر 1394 10:29
-
پاس بده به من....
جمعه 3 مهر 1394 19:03
به ما گفتند باید بازی کنید... گفتیم با کی؟ گفتند با تیم دنیا... تا خواستیم بپرسیم بازی چی؟ سوت آغاز بازی رو زدند،فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد، ولی نمیدانم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیازها برابر بود!!! تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید و گفت "نگران نباش...تو...