زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

برای فرفری ترین محدثه ی دنیا...

امروز به وقت 02:00  بامداد تولد دوست مو فرفریمه...


 

تولدت مبارک محدثه ی من...


 

مرسی که شهر دانشجویی رو با خل و چل بودنت قابل تحمل میکنی ...


 

دوست دارم پیرزن غرغروی مو فرفری


 

سلیقه های متفاوت من و محدثه

 

خوشحالم که بالاخره چند روز پیش سریال Peaky Blinders رو تموم کردم و صد البته در حال حاضر در حال تماشای سریال کسل کننده ی Reasons Why 13 هستم که محدثه پیشنهاد داده ...



فصل یک رو هنوز تموم نکردم اما فعلا که از نظر من فیلم جذابی نیست هر چند که محدثه خواسته فصل یک رو که تموم کردم صبر کنم تا باهم فصل رو ببینیم تا شاید کمی اون حجم از کسلی که توو فیلم موج میزنه قابل تحمل شه و ترجیح هم میدیم که فیلم رو ادامه بدیم هر چند این کجا و Peaky Blinders کجا...



روزای قرنطینه

 

اگر بپرسید در روزهای قرنطینه بیشتر مشغول به چه کاری هستی باید بگم که شدم یه هماهنگ کننده ی مراسم یا  منشی تمام وقت بین همکلاسیام و استادا و معاون دانشکده و در ادامه راننده ی شخصی مامان تا که شب ساعت یازده مشغول گاز دادن و ترمز کردنم و صد البته که همبازی لپ لپم که بعد مدتها اینقدر طولانی برگشته خونه و مامان نگرانه وقتی که من دوباره قراره برم و لپ لپ تا مدتها بهونه گیر شه این بدترین قسمت دور بودن از اوناس...


 

فردا دوشنبه شروع روز کاری در کشور دانشجوییه و این یعنی یه مارتن دیگه داره شروع میشه....



 

ترم پر سرعت

یکی دو هفته ی آخر کلاس های آنلاینه...

برای من کلی دوندگی داشت هر چند که به اصطلاح میبایست راحت تر میبود...


از هماهنگی کلاسا بین استادا و بچه ها  و سرعت اینترنت و اختلاف ساعت کشورای همکلاسیام با کشور دانشجویی گرفته تا ده دقیقه قبل هر کلاس زنگ زدن به هر کدوم برای یادآور ی کلاس آنلاین  و هر شب به طور مداوم یادآوری برنامه ی فردا و فرستادن لینک ویدیو کنفراس و پسورد و جواب دادن به یک عالمه سوال درباره ی امتحانا و پرداخت شهریه تا چونه زدن سر غایب بودن برای کلاس فردا بدون قید غایب و بعدتر کلی دنگ و فنگ و حسابات و لیست رو برای معاون دانشکده فرستادن که مسئول مستقیم کلاسای آنلاینه و به شدتم روی کارش حساسه و تازه بعد اون نوبت ویس فرستادن برای استاداس ،برنامه ی درسی هر استاد و ویدویو کنفراسش رو هماهنگ میکنیم بعد پی دی اف عکسا و فیلما رو برام میفرستن و من باید دونه دونه به تعداد و در سریع ترین زمان ممکن برای بچه ها بفرستمشون ...


 

به احتمال زیاد امتحانا یکم ماه ژوئن برگزار شه و برای تاییدش این هفته جلسه ای قراره برگزار شه و مام منتظر اون جلسه ایم.



 

 

ترم جالبی بود پر از دنگ و فنگ...




هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست...

خسته بودم و زخمی...


رمقی برام نمونده بود...


همه جا برام ناامن و خسته کننده و همه برام غریبه و فرسایش دهنده بودن...


باید زمان میگذشت،باید اجازه میدادم زخما خوب شن،روزها بگذرن و نفسی دوباره به روح خستم دمیده شه...

 

اون زخم برای مدتی طولانی زمین گیرم کرد ...


بلد بودم پای عواقب تصمیمام وایستم حتی اگه اون نتیجه زخم کاری و نفس گیری باشه...

 


به غارم پناه بردم....


 

تسلیم نشدم و فقط جلوتر رفتم...


قدم پشت قدم...


و زمان گذشت...

 


دوباره نفس کشیدم و لبخند زدم...

 

و همین مهمه،اینکه از عهده اش براومدم....




+دلم برای وبلاگم تنگ شده بود...



 

+عنوان از هوشنگ ابتهاج