کاپوچینو فردا وقت واکسنشه و من نگران برنامه ی کاری و حواس اکثرا پرت نیکو و نق و نوق های دختریم که کاپوچینو پیششه!
یعنی فردا بتونن هماهنگ شن صلوات!
البته بگذریم که نیکو هنوز زنگ نزده کلینیک واکسن رو یادآوری کنه :/
هر چند منم کلی گوشزد کردم...
امیدوارم گلدونمم خشک نشده باشه از صدقه سری حواس پرته نیکو...
هر چند اونم یادآوری میکنم هر دوشنبه و پنج شنبه....
دلم برا گلدونم و گربه ام تنگ شده....
یه بغل کتاب دندون پزشکی از آناتومی بالینی سر و گردن و مورفولوژی دندان بگیر تااااااااااا یک عالمه کتاب رنگارنگ زبان رو میز من جاش خوش کردن و تنها چیزی که این وسط کمه خود منم :/
کل روز رو توو مطب مشغول به ذهن سپردن اطلاعات جدیدیم که دکتر ب بهم یاد میده مابقی روزم مشغول مهمون بازی....
و این چنین میشود که کتابام گوشه ی اتاق خاک میخورن!
امروز رو به عنوان یه دورهمی اساسی توو دل طبیعت توو گوشه ی ذهنم ثبت کردم...
بجز خاله جان گرد و قلمبه ام و شوهرش همه بودن :)
دلتنگ این دورهمی ها بودم:)
دقیقا نمیدونم چه بلایی سر قالب وبلاگم اومده....
و همچنان هم به این قالب سرخود عادت نکردم :/
مشغول آخرین بدو بدو های قبل رفتن به خونه، هستم...
یکم جولای آخرین امتحان مونه، بعدش یک رااااااااست پیش به سوی خونه...
کاپوچینو، دوست کوچولوم، گربه ی دوست داشتنی و با نمکم از سی ام اردیبهشت به دنیای من گره خورده و چه خوب که این اتفاق افتاده:)
و چند روز قبل تر هم گلدونه نارنجی خوشگلم که با گلای بابونه ی آلمانی قشنگ تر شده :)
بعد مدت هااااااااااااااااااااااااااااااا میتونم بگم که خوبم و خوب تر هم میشم:)
مرسی خدایا، مرسی :)
+مرسی از پیغاماتون و ببخشید که یا جواب داده نشدن یا دیر جواب داده شدن.....
ممنون :)
*عنوان از سهراب سپهری