زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

دوباره شب و دوباره خیال گیسوی دراز تو ... و بی تو سپیده چه دیر می رسد ...!

بعد از دیدن یه تصادف وحشتناک توو جاده که ماشین تصادفی رسما فقط شامل صندلیای عقب و صندوق عقب بود و قسمت جلویی ماشین کاملاً پرس شده! دیدن درخت آلبالو ی خونه ی شهر زادگاه که پر از آلبالو های قرمز رنگه حال آدم رو خوب میکنه :)


درختی که 13سال پیش من و بابا با هم توو این حیاط کاشتیمش :)


*عنوان از بهنام محبی فر 


شانه هایت دم صبح خنکایی دارد که سر ِداغِ مرا . مرهم از اوست..

عزیزجون برام آلبالو آورده... 

همون آلبالو هایی که از درخت ِ خونه ی شهر زادگاه ،هر سال براش میبرم و اونم میذاره توو فریزر که یخ بزنه و برای سال بعد آماده شه :)


بارون نم نم میزنه :)

نشستم توو حیاط بزرگ خونه ی عزیزجون و از بادی که به صورتم میخوره ،کیف میکنم :)

لوسی می ،دور حیاط میدو عه ...

بعد دوباره برمیگرده سمتم و آروم و ساکت میشینه ،بی اینکه اعتراضی داشته باشه :)


پسر کوچولو از اینکه بعد مدت ها مهمونی های خانواده ی مادری شروع شده کیف میکنه :)


روزا زود زود میگذرن... 

اینکه موقع درس خوندن زندگی عادی بود یا این روزای بدون درس ،نمیدونم! 

هنوزم نمیدونم زندگی عادی کدومه! 

اما این روزا رو دوس دارم :) 


*عنوان از سید علی میرافضلی 


موهایت را بباف بگذار جهان دوباره آرام بگیرد...

نشسته داره با حوصله مو های مامان رو شونه میکنه ... 

بعد چند دقیقه مامان از دستش کلافه میشه،اینو از "اگه میخوای برو مو های نساء رو شونه کن "گفتنش میفهمم... 

ذوق میکنه میپرسه یعنی اجازه میده خاله ؟

مامانم خیلی راضی میگه آرهههههههههههههه پس من برم که نساء بیاد... 


میشینم لبه ی تخت ،میاد و با اون قد ریزه میزه اش موهام رو میگیره توو دستش و کارش رو شروع میکنه... 


نمیتونه خودش رو نگهداره و خیلی با احتیاط میپرسه "دم اسبیت رو باز کنم ؟"

میگم نه گرم عه همونو بباف ...

باشه ی آرومی میگه و سرم رو برمیگردونم سمت TV... 


فکر توی سرش رو میخونم اما مخالفتی نمیکنم تا کاری رو که میخواد بکنه... 

موهام رو باز میکنه و میریزه رو شونم و بعدم با خنده میگه من کاری رو که بخوام بالاخره انجامش میدم بعدم دوباره میخنده...

 

کلی ذوق میکنه که وای موهات چقدر بلند عه نگا کن داره کمرتم رد میکنه... نگا کن موهای منم بلندعه اما نه مثل موهای تو... 

شونه میکنه و میگه موهات خیلی خوشگل عه... میگه و خودشم کیف میکنه:)


کارش که تموم میشه میگه توم موهای منو میبافی ؟

بهش میگم بدو بیا بشین... 

میاد و خیلی آروم میشینه... 

بعد زود میگه اما شل نباشه بعدم از بالا جمع کن... 

میخندم :)

یه وجب بچه و این همه ادا ؟ :)


تا شب با همون موها هی از همه میپرسه خاله ؟دایی ؟بابا؟عزیز جون ؟باباجون ؟خاله ته تغاری ؟عمو ؟مامان ؟آجی ؟موهام خوشگله ؟

بعدم کلی از این حرف که "این مدل مو  خیلی بهت میاد حتی خیلی بیشتر از نساء "میخنده ،کیف میکنه :)


خنده هاش ،ذوق کردناش از ته دل عه :)

وروجک توو دل برو عه... اینو خودشم میدونه :)


ویروس!

نزدیک به ده روز که این ویروس افتاده به جونم و انگارم قصد رفتن نداره!!


به اندازه ی یکسال قرص و شربت خوردم این ده روز!


داداش جان مادرت بیا برو :/


ویروس هستم ^_^

توو خونه ی ما شما میتونید به هر مریضی که به ذهن تون میرسه مبتلا شین ! 

میتونید سل ،آبله مرغان ،تومور مغزی  یا هر مریضی دیگه ای بگیرید الااااااااااااااااااااااااااااااا  سرماخوردگی!! 


اگه خدایی نکرده مثل من سرماخوردین باید بگم که پدر گرام با شما مثل ویروس زنده ی سرماخوردگی رفتار میکنن!!

به هر چی که دست میزنم میگه نهههههههههههههههههههههههه تو دست نزن منم میگیرماااااااااااا! 


هیچی دیگه سرماخوردم و دارم دوران نقاهتم رو میگذرونم :)


هدیه های گل گلی ^_^

هر وقت بابا چیزی بخره که گل گلی باشه ،یا اصلا یه نقش و نگاری روش باشه مسلما اون مال منه :)

اصلاً نیازی به پرسیدن نیست همه میدونن هر چیزی که گل گلی باشه رو حتماً خیلی پسندیده و برام خریده :)


ارزشش را داشت اینهمه بالا و پایین شدن ها ?


دستش را مثل قایقی که روی موج بالا و پایین می رود، توی هوا رقصاند. 

پرسید:« ارزشش را داشت اینهمه بالا و پایین شدن ها؟..»


 دستهایم را مثل کسی که پارو می زند دو طرف پهلو گرفتم و مثلا پارو زدم.


 گفتم:« تمام عمر که پارو زده 

باشی، نسیم و توفان و روز ابری را که تجربه کرده باشی، یک روز می رسی 

وسط دریا، همان جا که موج ندارد، همان جا که آفتاب است و دریا آرام است.بعد مثل فرهاد قصه ی « در دنیای تو ساعت چند است؟» دراز می کشی کف قایق چوبی ات و زیر لب می گویی:« آره،می ارزید....»



#مریم_سمیع_زادگان