زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

زندگی به سبک یک پاندا...

هنوز از دانشگاه چیزی به ما نگفتن ولی از شبکه های خبری کشور دانشجویی خبر دار شدیم که تدابیر ویژه ی دوران کرونا خیلی جدی داره اجرا میشه...

به همین دلیلم کم کم به این فکر افتادیم که احتمالا ترم بعد رو یا لغو میکنن یام درسای تئوری رو آنلاین برگزار میکنن...

از مربی پرسیدم و گفت فعلا که مشخص نیست ولی ...

امشبم از دختری که توو بخش کپی یکی از ساختمونای اصلی دانشگاه کار میکنه پرسیدم و اونم گفت که احتمال داره ترم پیشرو رو هم آنلاین بگذرونین!!!

بله یه ویروس جغله اومد گند زد به همه چی و از اون بدتر در شرایط فعلی کار خاصی هم از دست ما برنمیاد!جز صبر!!!

هفته ی پیشم یه پیشنهاد کاری داشتم که قرار بود سبتامبر برم برای مصاحبه ی کاری که  با این اوضاع اونم پر!!!

به خوابگاهمون هیچی نگفتیم قرار بود بریم دو ماهه برگردیم که الان اصلا مشخص نیس کی میتونیم برگردیم!!!

کلینیکمونم پر!!!!!

 

قشنگ پانداوار دارم زندگی میکنم!به خاطر کرونا حتی نمیتونم برم کارآموزی!!!

 

البته نگران نباشید چون من عصری رفتم یه جعبه شیرینی و یک عالمه بستنی خریدم و اصلا هم از اینکه بعدتها اینقدر طولانی خونم و انگار قراره همچنان بمونم ناراحت نیستم!مامان و بابا و لپ لپم همین حسو دارن...

 

ببینیم چی میشه....


یک عدد حواس پرت هستم!!!

یعنی به یه درجه ای از ریلکسی رسیدم که یه لحظه یادم افتاد فردا ساعت نه صب به وقت خودمون امتحان بیوکیمیا دارم !!!!

قشنگ به ساعت اینجا عادت کردم!!!


شدیدا پر توقع!!!

امتحان امروزم گذشت با نتیجه ی عااااالی...

یه بحث مختصرم با همکلاسی اردنیم داشتم!!

دقیقا 10 دقیقه قبل امتحان زنگ زده تایم امتحان امروز با اون درسی که افتادم یکیه حالا من چیکار کنم!!!

بهش توضیح دادم که امتحان کورس خودمون رو حتما باید بده و برا اون یکیم باید قبلا بهم خبر میداد نه الان ده دقیقه قبل امتحان!!!

زنگ زدم به معاون دانشکده و ازش خواهش کردم که برای درسی که افتاده استثنا قائل شن   و بذاره اون درس رو فردا آنلاین امتحان بده.

اونم شکر خدا اذیت نکرد و گفت با اینکه باید از قبل اطلاع میدادین ولی بازم بگو عکس کارت دانشجوییش رو بفرسته فردا امتحان بده هر چند که روز تعطیله!

کلی تشکر کردم و برگشتم بهش توضیح دادم!

در کما تعجب برگشت و اصرار کرد که امروز امتحان بده هر چقدر توضیح دادم شدیدا مقاومت میکرد درباره ی قانع شدن!!!!

بعد از کلی توضیح منو اصرار اون برای نفهمیدن در نهایت معاون دانشکده باهاش حرف زد و بعد یک ساعت تونستیم قانعش کنیم!


یعنی این حجم از بی مسئولیتی و پر توقعی یه نوع بیماری محسوب میشه!!!!


یعنی وضعیه!!!!

جدیدا شبا بعد از درس خوندن فیلم نگا میکنم و بعد میخوابم ! به همین خاطر در نتیجه ی خستگی زیاد عین یه خدابیامرز میخوابم و صب وقتی از خواب بیدار میشم میبینم گردنم گرفته یا شونم درد میکنه...

یعنی این اواخر معضلی شده برا من!!

زتدگی در جریانه....

گوشی من معمولا یا صدای زنگش بلند میشه تا دینگ پیاماش!

 

میتونم بگم روزی نیست که تلفن بدست مشغول حل کردن مشکل بچه ها نباشم!البته بابا هم گاها به شوخی تیکه میندازه که حجم کاری تو از حجم کاری منم زیاد تره و اصلا هم جا و تایم مشخصی نداره!

 

راستم میگه!توو هر ساعت شبانه روز مشغولم،ساعت سه ی صب ،ظهر،عصر،ده شب ،دوازده شب!

 

منم جواب بابا رو با خنده میدم و میگم در حقیقت این  حتی یک سو م از مشغله ام توو شهر دانشجویی نیست!

 

مامانم هم معمولا از مشغول بودن من شاکیه!

 

 

 

دوستام معمولا غر میزن که خدا به داد کسی که قرار با تو زندگی کنه برسه !یه آدمه  دائما مشغول کا ر ازصب تا ظهر دانشگاهه  و تا خرخره غرق درس و همکلاسیاش و مشکلات کلاسه از اونجام یه راست میره سرتمرین مابقیم سر کاره ،آخر هفته هام بعد کار میره دورهمی !!!یعنی فول تایم!!!

 

حق دارن...من معمولا فقط بهشون میخندم...

 

گاها غر میزنم اما از چیزایی که هست ناراضی نیستم...

 

تازه امتحانای بچه هایی که یه واحدی رو افتادن توو راهه هنوز تا تکمیل لیست و فرستادن اونا وقت دارم...

 

امتحان پاتولوژِی

دیروز  صب امتحان پاتولوژی رو هم دادم...Aشدم

من قطعا باید ساعت خوابم رو تنظیم کنم...

هم به خاطر امتحانا همم به خاطر نبود کلاسا تایمای خوابم قاطی پاتی شده...

البته فیلم دیدنای شبانه ام هم بی تاثیر نیست!!!

  



خوشمزه ترین مناسبت

دیدم امروز روز جهانی بستنی شکلاتیه ...


به مناسبت این روز فرخنده منم رفتم و به بستنیای توی یخچال پاتک زدم و روزم رو با بستنی شکلاتی شروع کردم...