زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

اندر احوالات هفته ای که گذشت...

یعنی واقعا هفته ی وحشتناکی بود....

نمیدونم چرا همه یهو  با هم تصمیم گرفته بودن امتحان بگیرن!!

هفته ی بدی نبود،فقط پرکار و قاطی پاتی بود،

مخصوصا دو سه روز آخرش که به اندازه ی ده روز از من انرژی گرفت

امیدوارم پنچ شنبه ی این هفته رو خدا به خیر کنه ...

خدایا ما رو از  گزند استاد فیزیک محترم حفظ کن

الهی آمین...

************************

خبر خوب برای من اینکه عصری زنگ زدن از آموزشگاه 

گفتن که کلاس فیزیک تا هفته ی دوم مهر تعطیله

یعنی فک کنم تیر آهن(آخه پاره آجر برای این بنده خدا جواب نمیده) خورده تو سر استاد فیزیک که به این تعطیلات زود هنگام رضایت داده!!!

یا در بهترین شرایط اینکه اون دلش بالاخره  به رحم اومد...

کلاس شیمیم یه یک هفته ای میشه که تا مهر ماه تعطیل شده

الان فقط موند کلاس زیست که بچه ها رضایت ندادن تعطیل شه...

بقیه ی کلاسام که شروع نشده...

خیلیم عالی بالاخره یه تایم استراحت و درس خوندن درست و حسابی جور شد بعد از مدت ها...

الانم که بارون میاد....

خدایا برای امروزتم شکر....وتشکر ویژه تر برای بارون


برای تویی که نه میدونم کجایی و نه اصلا کی هستی!!!!

دنبال کسی میگردم که توی بهار که زنگ بزنم بدون هیچ دلیلی بگم:

میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟

در جوابم فقط بگه:نیم ساعت دیگه کجا باشم؟

توی تابستون که زنگ بزنم و بدون هیچ دلیلی بگم:

میای بریم خیابون ولیعصر از ونک تا هر جا شد قدم بزنیم؟

در جوابم فقط بگه:ناهار اونجایی که من میگم...

توی پاییز زنگ بزنم و بی هیچ دلیلی بگم:

میای صدای ناله ی برگای سعدآباد رو دربیاریم خش خش صدا بدن؟

در جوابم فقط بگه:دوربینتم بیار...

توی زمستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیلی بگم:

چنارای ولیعصرمنتظرن با یه عالمه برف،بعد

با تردید بپرسم:میای که؟

در جوابم بدون مکث بگه:

یه جفت دستکش میارم فقط یه لنگه من یه لنگه تو...

سر اینکه دستای گره شده مون تو جیب کی باشه بعدا تصمیم میگیریم...


هنوز هم میشود از نو شروع کرد...

برای تمام راه های نرفته

برای تمام بی راهه های رفته

ببخش...بگذار احساست قدری هوایی بخورد

گاهی بدترین اتفاق ها هدیه ی زمانه و روزگارند

تنها کافیست خودمان باشیم!

که خود را برای تمامی این بی راه رفتنمان ببخشیم

و به خودمان بیاییم...

تا خدا تمام درهایی که به خیال باطلمان بسته را،

به رویمان باز کند

خطاهایت را بشناس،

آنها را پذیرا باش و تنها بین خودت و خدایت نگهشان دار

این دنیا نا محرم بد دل

نا محرم نا مروت زیاد دارد!

تا دست خدا هست،تا مهربانیش بی انتهاست،

تا میگویی خدایا ببخش...

به دورت میگردد و می بوستت و میگوید

"جانم...چه کرده ای مگر؟"

دیگر تو را چه نیاز به آدم ها؟

زیبا بمان و بگذار با دیدنت

هر رهگذر نا امیدی

لبخندی بزند رو به آسمان و زیر لب بگویید

"هنوز هم میشود از نو شروع کرد...."


برای پاییزی که در همین حوالی است...

به نخواستن خواسته هایم

به گمانم این 

آغاز بی تفاوتیست

و من چه میترسیدم از

چنین روزی بانو!

می گوییم پاییز معجزه ای ندارد؟

مثلا یک روز صبح با صدای باران بیدار شوم

و نشسته باشم کنار خدا حوالی آسمانها...

و دیگر هیچ حراسم نباشد

از این عادتهای زمینی


انسی نوشت



از خدا نترس

از بچگی بهمون میگفتن"از کسی نترس از خدا بترس"


در حالی که باید میگفتن"از همه بترس،جز خدا...!"




متنی از تهمینه میلانی...

روزی چند بار برایتان جوک هایی ارسال میشود

که از خنگ بودن دختران سرزمین مان حکایت میکند؟

کار هر گروهی که بوده هوشمندانه عمل کرده!

جوک را انتخاب کرده تا بدون آنکه بدانید 

روزی چندین بار این تفکر را گوشزد کند

با ادامه ی این روند آرام و بی صدا 

برتر بودن تعقل مرد،در ذهن جامعه رسوخ میکند...

و فاجعه از آنجا شروع میشود...

سرزمینی که خودباوری را از دختران و زنانی که مادران فردای این جامعه میشوند بگیرد،

جای ترسناکیست!

فرزندانمان اول بار،اعتماد به نفس را از روح مادرانشان میگیرند...

یادت باشد جانم...

روزی...نزدیک و دورش را نمیدانم...

اما روزی مادر میشوم بی شک

دختر بشود یا پسر نمیدانم

فرقی هم نمیکند به حال نامه ام

برایش یک نامه مینویسم اینگونه باشد:

عزیز تر از جانم...سلام

امروز که این نامه را برایت مینویسم هنوز نیامده ای  به دنیای ما آدم ها...

هنوز آلوده ی رنگ به رنگی آدم ها نشده ای...

من کاری به کار آدم ها ندارم اما تو...

یادت باشد مسئولی...در برابر تک به تک لبخند و اشکی که

بر صورت کسی مینشانی،یادت باشد دلها پاکند هر چقدر هم

که کسی بخواهد پنهان کند و بگویید سنگ دل است

بدان پشت آن همه تظاهر دل گرمی میتپد

یادت باشد دست ها،سردی روزگار به حد کافی تنهایشان کرده

تو دیگر رهایشان نکن...

یادت باشد تنها ماندن هیچ خوشایند نیست...پس قلبی را 

هیچگاه تنها نگذار...

یادت باشد هیچگاه نگذاری لبخند کسی اشک تو،و اشک تو لبخند کسی باشد...

یادت باشد که یادت نرود

"دنیا را اگر قشنگ میخواهی،باید از قدم های خودت شروع کنی"

یادت باشد جانم...

 

"انسی نوشت"