زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

نیمه ی خالی لیوان...

بدترین قسمت قوی بودن این است که


هیچ کسی هیچ وقت حالی از  شما نپرسد!

حکومت زن ها...

اگر زنها دنیا را میچرخاندند

هیچ جنگی وجود نداشت

فقط چندتا کشور با هم قهر بودند و حرف نمیزند!!!

مینویسم به مناسبت زن بودنم...

در سرزمین من 

هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست

و هیچ خیابانی...

اما بن بست ها فقط زن ها را میشناسند انگار

در سرزمین من سهم زن ها از رودخانه ها

تنها پل هایی است

که پشت سر آدم ها خراب شده اند

اینجا

نام هیچ بیمارستانی مریم نیست

تخت های زایشگاه ها اما

پر از مریم های درد کشیده ای است

که هیچ یک مسیح را آبستن نیستند

بیچاره مادر ...

بیچاره زن...

تو مرا دعا کن فاحشه!

شنیده ام تن میفروشی برای لقمه ای نان،چه گناه کبیره ای!

میدانم که میدانی همه تو را پلید میدانند،من هم مانند همه ام!

راستی فاحشه!

از خودت پرسیده ای چرا در سرزمین من و تو 

اگر زنی زنانگی اش را بفروشد که نان بیاورد

رگ غیرت اربابان بیرون میزند

اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد

تا نانی بخرد یا شوهر زندانی اش آزاد شود

این ایثار است؟؟

مگر هر دو از یک تن نیستند؟

مگر هر دو جسم فروشی نیست؟

تن در برابر نان ننگ است

بفروش ...تنت را حراج کن...

چون من در دیارم کسانی را دیده ام 

که دین خدا را چوپ میزنند به قیمت دنیایشان

شرفت را شکر که اگر میفروشی

از تن می فروشی نه از دین!

شنیده ام روزه میگیری

غسل میکنی 

نماز می خوانی

در ماه رمضان بعد از افطار کار میکنی

من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه

جمعه بازار دین خدا را به راه کنم

زهد را بساط کنم

غسل هم نکنم

پیش از افطار و بعد آن هم مشغول باشم

راستی فاحشه!

شنیدم که گاهی نیمی از پول توافق شده را باز میگردانی

و میگویی روا نیست برای لذت بردن خودم پول بگیرم

چه کسی گفت فاحشه دل ندارد؟؟

خانه اش ویران باد

فاحشه تو مرا دعا کن...


من

زندگی مرا بارها در هم کوبیده

چیزهایی دیده ام که هیچگاه نمیخواهم دوباره ببینم

اما از یک مسئله مطمعنم

هرگز روی زمین نخواهم ماند

همیشه بلند خواهم شد

هرگز و هرگز و هرگز

تسلیم نخواهم شد :)

گیله مرد

گیله مرد میگفت:

خوشبختی حراج روزانه ی دنیاست،

اینکه ما قدمی برنمیداریم

و قیمتی پیشنهاد نمیکنیم

داستان دیگریست...!!!

زندگی...

کفش هایم را میپوشم و قدم میزنم

من زنده ام و زندگی ارزش رفتن دارد

آنقدر میروم تا صدای پاشنه هایم گوش ناامیدی را کر کند

خوب میدانم که گاه کفش ها پاهایم را میزند،

میفشارد و بدرد می آورد

اما من همچنان خواهم رفت

زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را دارد

ماندن در کار نیست

گذشته های دردناک را رها میکنم و به آینده ی 

نا معلوم نمی اندیشم

ولی این را میدانم

گذشته با آینده یکسان نیست

زندگی نه ماندن است نه رسیدن

زندگی به سادگی رفتن است

به همین راحتی

زندگی چقدر آسان است

زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را دارد...