دیشب داشتیم با امیرعلی حرف میزدیم...
بعد از کات کردنش با هانیه و سرگرم جریان عادی زندگی شدنش دیشب در مورد همکلاسی کورس زبانش میگف...
گف اگه سال بعدم اینجا موندگار شدم و همه چی خوب پیش بره قصدم دارم ازش خواستگاری کنم :)
منم هم متعجب شدم! هم خوشحال! هم مشتاق!
منتظرم ببینم 97 قرار چیا با خودش بیاره یا کیا رو با خودش ببره!
*عنوان از مهدی اخوان ثالث
بعضی ها به شعر،بعضی به ترانه،برخی به فیلم، و عده ای هم به کتاب پناه می برند؛ اما مدت هاست که آدم ها دیگر،به همدیگر پناه نمی برند...
آخ الان مامان از خرید برگشته اونم با یه پاکت برگه ی زردآلو :)
البته باید اعتراف کنم مزه ی برگه زردآلو های وطنی رو نمیده ولی خوشمزه اس :)
اصلاً نمیدونین چطوری وسوسه شدم برا خوردن سالاد الویه!
الان به فکر تغذیه ی سالم و ورزش باشم یا به فکر طعم خیییییلی خوشمزه ی سالاد الویه!
پوووووووووووف! :/
همیشه بعد از تاریکی نوره، باید توی اون تاریکی به راهت ادامه بدی، روشنایی در انتظارته...
درست مثل حرکت قطار توی یک تونل تاریک، اگر بترسی و بیرون بپری، وسط راه و توی تاریکی می مونی توی اون تونل، ولی باید توی قطار بمونی و مسیر را تا آخر با قطار طی کنی، بعدش روشنایی در انتظارته...
وسط تاریکی نپر...
# هان نولان
#رقص روی لبه تیغ
آخ آخ الان یادم افتاد چرا توو جعبه ی شمعای دیروز از حرف p فقط یه دونه بود!!
آیدین میگه هپی دوتا p داره...
میگم میدونم ولی نمیدونم چرا کارخونه ی سازنده اش یه دونه گذاشته از این! :/