زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

خدایا....

دل من خسته شده،ناز کشیدن بلدی؟

روی لبخند غمش،ساز کشیدن بلدی؟

نبری یاد مرا،خاطره ها را نکشی!

طرح چشمان مرا باز کشیدن بلدی؟

غزلی باز بخوان،عاشقی از یادم رفت

از زبان دلم من،راز کشیدن بلدی؟

پر و بالی دگرم نیست،قفس جایم بود

تو هنوزم،پر پرواز کشیدن بلدی؟

دفتر عشق من،آغشته شد از خاطره ها

چهره ی عاشق طناز کشیدن بلدی؟

دل من غرق تمنای وصال تو شده

نقش یک عاشق طناز کشیدن بلدی؟

غرق دریا شده ام،قایق تو جا دارد

لنگر عشق بگو باز کشیدن بلدی؟

ناززززز کن ناز،که این کار تو هست

ای خداااا راست بگو ناز کشیدن بلدی؟


زنانگی های ناآرام

*(اینو از وبلاگ یکی از دوستان پیدا کردم،خوشم اومد امیدوارم شمام دوست داشته باشین...)

اینجـا...

حوالــی بغض های نشکستــه

دیوار به دیوار چشمانی منتظــر

چیزی شبیه باران

خیس کرده سنـگ فرش های سجاده ی دلم را

اینجـا...

کنار دلتنگی های همیشگی

چیزی شبیه مروارید

دانه دانه تسبیح می گوید گونه های بی قـرارم را

خدایـا....

اینجـا دختـری

دلش سخت معجزه می خواهـد

و تو انگـار معجزه هایت را گذاشته ای برای روزی که

دل من با هیـچ معجزه ای زنده نشود...

گفتم خدایـا خسته ام

گفتی "لا تقنطــوا مـن رحمـة الله"

از رحمـت خــدا  ناامید نشـوید

گفتم انگـار مـرا فراموش کرده ای

گفتی "فاذ کرونـی اذکرکـم"

مـرا یاد کنید تا شما را یاد کنم

گفتم تا کی باید صبر کرد ؟!

گفتی "وما یدریک لعل الساعة تکون قریبــآ"

تو چه می دانی شاید موعدش نزدیک باشد

گفتم تو خدایی وصبور!

من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچک اسـت

گفتی "عسی ان تحبوا شیئـآ وهو شرّ لکم"

شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشـد

گفتم دلم گرفته

گفتی "بفضـل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا"

مردم به چه دل خوش کرده اند؟ باید به فضل ورحمت خدا شاد باشند

گفتم چقدر احساس تنهایـی می کنم

گفتی "فانی قریب"

من که نزدیکم

گفتم تو همیشه نزدیکی

من دورم ،کاش می شد به تو نزدیک شوم

گفتی "واذکر ربک فی نفسک تضرعآ وخیفة و دون الجهـر من القول بالغدو و الاصال"

هر صبـح وعصر پروردگارت را پیش خودت با تضرع و خوف و با صدای آهسته یـاد کن

گفتم غیـر از تو کسی را نـدارم

گفتی "نحن اقرب الیه مـن حبل الورید"

از رگ گردن به انسان نزدیک ترم

خدای من....

آرامش قلب خسته ام...

می دانم نزدیکی ،

می دانم  فراموشم نکرده ای

می دانم آنچـه به صلاح اسـت را تو خـود بهتر می دانی

اما من هـم...

سحرگاهان و شبانگاهان شکرت کـردم ،ستایشت کـردم

تنهایی ها را زندگی کردم

دلتنگی ها را قدم زدم

ناامیدی ها را دور کردم

صبوری ها را به پایان رساندم

فاصله ها ، دور بودن ها ، نبودن ها

رفتن ها ، مصیبت ها ، غم ها ، از دست دادن ها را

لمس کـردم

اما دیگر بس اسـت

دیگر توان ادامه ی راه  را

در این جاده با تنهایی و احساس دلتنگی ندارم

خدایـا...

دل من سخت معجزه می خواهد

معجزه ای نه از جنس عصای موسی

نه از تبار  ید بِیضای عیسی

و نه گلستان آتش ابراهیم را

دل من...

معجزه ای می خواهد از جنس عشـــــق

که بیایـد و در آغوش کشد التـهاب ایـن زنانگی های نا آرامم را...



 

انسان بودن را باید آموخت جنسیت معنا ندارد!

لعنت میفرستم به این جنس لعنتی

که شب و روز نگرانم میشوند

نه برای بودنم،برای دختر ماندم!!!

لعنت  که همیشه پشت پرده های بکارتی پنهانم که بکر بودن

فکرم و نگاهم فراموش میشود...


آزمایش...

بالاخره امروز وقت کردم برم آزمایشگاه ...

به اصرار خودم دکتر برام یه چکاپ کامل نوشت،نگو تازه شروع دردسر!!!

رفتم خون بدم،حالا خانمه میگه"آستینتو بده بالا دستت رو مشت کن انگشت شستتم تو مشتت باشه...

منم  همین کار رو کردم،حالا اومده خون بگیره،هی با انگشت سبابه اش داره دنبال رگ میگرده ولی مگه پیدا میشه!!!

بعد چند دقیقه میگه اینا  خیلی کوچیکن اون یکی آستینت رو بده بالا...

اینبارم تو دست راستم داره دنبال رگ میگرده،بعد چند دقیقه میگه

"اینام کوچیکن!!!!!! "

مامان بهش میگه "ما کلا بد رگیم،اصلا خیلی سخت میتونن رگمونو پیدا کنن"...

خانمه خیلی ماه بود گفت "منم بد رگم واسه همینم هر بار کلی سوزن میندازن به جون دستام آخرشم پیدا نمیشه

اما رگای دختر شما خیلی کوچیکه حتی کوچیکتر از سوزن آمپولی که میخوام باهاش خون بگیرم واسه همین

باید اصلا تکون نخوری و الا من باید دوباره ازت خون بگیرم و خودت اذیت میشی"

منم مگه چاره ای جز باشه گفتن داشتم???!!!!!!

گفتم بگیر منم سعی میکنم تکون نخورم...خدا رو شکر ترس دکتر و آمپول ندارم!!!

نخندیدین چون میدونم خیلیا هنوز دارن!

بالاخره با وجود کم خونی که داشتم خون  دادیم و  مراحل کامل آزمایش روم انجام شد

و اومدیم،جوابشم موند برای هفته ی دیگه چون آزمایش هورمونیم داشتم...

موند جوابو ببرم پیش دکتر تا ببینم جواب قطعی چی میشه...

هر چند دکتر گفت الکی نگرانی و حساس شدی چون چیزیت نیست ولی 

خوب بهتره مطمئن شم...




تربیت غلط...

اگر تربیت " غلط " به تو آموخت که
غیرت داشتن دخالت کردن است و حیا زن را در صندوق نگه داشتن!
شهید مطهری به من گفت: 
غیرت، عشق مرد به ناموسش است ؛ 
و حیا، احترام زن به خودش...!!!
.
.

اگر تربیت " غلط " به تو آموخت 
که مرد میتواند زنش را بزند !
اسلام من به من آموخت که زن ریحانه است 
و مرد وظیفه دارد تمام اسباب راحتی و آسایشش را فراهم کند...!!!
.
.

اگر تربیت " غلط "به تو گفت که 
زن عقلش نصف مرد است و نمی تواند به تنهایی در دادگاه شهادت دهد...؛
شهید مطهری در کتاب حقوق زن به من گفت :
که زن احساسات و عواطفش دوبرابر مرد است و از این رو 
ممکن است در شهادت دادن دچار تزلزل شود...!!!
.
.

اگر تربیت " غلط " به تو گفت 
که دیه زن نصف دیه ی مرد است 
چون ارزشش کمتر از مرد است...؛
شهید مطهری در کتاب حقوق زن به من آموخت که :
 اگر من کشته شوم برای اینکه مادرت در آسایش تو را بزرگ کند 
دیه ی من بیشتر است....!!!
.
.

ایرادی اگر هست در شعور ماست...



تقدیم به بانوان بلند مرتبه سرزمینم........