زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

تو همانی که ارامش محزی من همانم که مبتلایش کردی...

شبیه دختر بچه های لوس شدم،همین که میرنجم دلم برای بابام تنگ میشه...


دلم برات تنگه بابا که دوباره بیشتر از هر کسی مواظبم باشی،مواظب خودم،مواظب اینکه دلم نگیره...


دلم برات تنگ شده بابا....

تنگ تر از همیشه...



*عنوان ازمریم قنبری


mood

آهنگ دیوانه ی رضا بهرام فقط اونجاش که میگه:


از دریا نترسانم؛ که من در قلبِ تو، جان می دهم…

دریا بشی… زیبای من؛ غرقِ نگاهت می شوم… هـــی…

مغرور نشو؛ جانانِ من… حالا که دل در دستِ توست♫

من که به تو رو میزنم؛ تنها به شوقِ دیدنِ تو…♫



درد و دیگر هیچ!

دقیقا از شدت درد دارم توو تختم عین مار به خودم میپیچم...

هیچ فکریم درباره ی اینکه مسکن کی اثر میکنه ندارم و اگرم تا ده دیقه ی دیگه اثر نکرد میرم سراغ مسکن دوم بازم اثر نکرد سوم...

تا جایی که این درد تموم شه...


mood

قول دادم که پنجاه بار تو را ذبح کنم

اما وقتی پیراهن آغشته به خونم را دیدم

مطمئن شدم که خودم ذبح شدم

مرا جدی نگیر

وقتی عصبانی می‌شوم...


وقتی از کوره در می‌روم...

وقتی آتش می‌گیرم...


وقتی خاموش می‌شوم

من از شدت صداقت دروغ می‌گفتم

و خدا را شکر که دروغ گفتم.


"نزار قبانی"


نگاه از صدای تو ایمن می شود چه مومنانه نام مرا آواز می‌کنی ...

رنجونده منو،وقتی مشکلی داشته بهم نگفته و من اینجوری ندونسته کنارش نبودم...

دلم آتیش میگیره که درد کشیده تنهایی و من کنارش بودم و نفهمیدم تصادف کرده...

لجم میگیره که نذاشته من بفهمم و به جاش به دوستاش گفته...


قلبم تیر میکشه که میتونستم حداقل همدردی کنم،بیشتر مواظبش باشم ولی وقتی نمیدونستم فقط فک میکردم یه کوفتگی ساده اس و همین باعث شده سرسری بگذرم ....



ازش عصبانیم،ناراحتم،دلم براش تنگه و دلخور،دعوا میکنم باهاش و تهش از روی عصبانیت چیزی میگم که میرنجه،هی میگه چیزی نیست اما میرنجه...میرنجم از خودم....دلگیرتر و دلتنگ تر میشم....



پیرهنش رو که چند روز قبل به خاطر لکه ی روش داده بود دستم برمیدارم و با خودم میبرم توو تختم....

بوش روش مونده....

یه دم عمیق،بوش میپیچه توی ریه هام...



عزیزی رو رنجوندم...

عزیزی که دل نازکه...

که شبیه مسکنه...

آروم جونه....



بعضی وقتا بعضی حرفا یعنی دوست دارم،عصبانیم ولی دوست دارم،دلخورم ولی دوست دارم،بعضی وقتا اینجور حرفا یعنی بیشتر از هر وقتی دوست دارم....





*عنوان از احمد شاملو


ساعاتی قبل از امتحان عزیز آناتومی:/

شام درست کردم که بخورم اما غذا حتی نصفم نشده که حس میکنم اصلا گشنه نیستم...
ظرف غذا رو میذارم کنار میرم بهش زنگ بزنم که فقط صداشو بشنوم...

جواب میده،شدید درگیر امتحان فردامونه،دارم توو سکوت به صداش گوش میدم...
از حرفاش متوجه میشم هنوز هم نگران امتحان فرداس همم درگیر نمونه سوالای سال قبل...
نمیخوام فکرش درگیر چیز دیگه ای باشه میگم فقط خواستم صداشو بشنوم و زودم خدافظی میکنم...

توو تراس کنار لباسای شسته و پهن شده وایمیستم،دلم نسکافه میخواد و کلی سوال بی ریخت آناتومی دارم که باید خونده شن و مرور...

کسی اینجا پیام آوَرد؟ نگاهی یا که لبخندی؟ فشارِ گرمِ دستِ دوست مانندی؟

اومدم توو نقطه ی کور پله های راهرو ی خوابگاه پناه گرفتم...


لپ لپ یکی از دندوناش افتاده و اون یکی لق میزنه...


اتفاقای زیادی میفته توو شهر زادگاه وقتی که من شهر دانشجوییم،وقتی دورم...


دلم شدید هوای خونمون رو کرده...

دلتنگم....


دلتنگ.....



*عنوان از مهدى اخوان ثالث