اومدم توو نقطه ی کور پله های راهرو ی خوابگاه پناه گرفتم...
لپ لپ یکی از دندوناش افتاده و اون یکی لق میزنه...
اتفاقای زیادی میفته توو شهر زادگاه وقتی که من شهر دانشجوییم،وقتی دورم...
دلم شدید هوای خونمون رو کرده...
دلتنگم....
دلتنگ.....
*عنوان از مهدى اخوان ثالث