زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

نفس خانم...

مریضم یه دختر کوچولوی پنج ساله اس که داره کم کم دندونای شش سالگیش رو در میاره ولی فضای کافی برای در اومدن دندونهای دائمیش  ،نیست...

دندونای شیریش هم هنوز نیوفتادن در نتیجه باید کشیده شن...


فوق العاده حساسه و دکترم با تمام صبوریش از حجم کارایی که سرش ریخته حوصله ی راضی کردن خانم کوچولو رو نداره...


حدود ده دقیقه ای باهاش حرف میزنم و بازی میکنم بعدم با بازی و خنده بهش توضیح میدم که قرار برای دندوناش چه اتفاقی بیفته ،نگران می‌پرسه قرار دیگه دندون نداشته باشم؟میخندم و میگم نه خاله من قرار بگردم دنبال اون دندون سفید و خوشگلات که قایم شدن ...


همچنان نگام میکنه...


کاراش رو میکنم ژل بی حسی ، تزریق ...


دکتر میاد بهش سر میزنه ، خوشحالی و نگرانی رو همزمان داره...میخواد معاینه اش کنه که با واکنش تند بچه مواجه میشه و میگه تو نه خاله بیاد بعدم پشت باباش قایم میشه...


دکتر می‌خنده و میگه بله میدونم توو این مطب همه ی بچه ها طرفدار خاله جونن کسی نمیذاره من به دندوناش دست بزنم،الانم فقط میخواستم یه نگاهی به دندونای دیگه ات بندازم و می‌خنده و می‌ره....


کارای نفس تموم میشه، دندوناش کشیده شده و داره نگاشون می‌کنه و ازم درباره ی اون دندون سفیدا که قرار بود بگردم دنبال شون میپرسه میگم خیلی زود خاله خیلی زود،یه روز صب پا میشی توو آیینه میبینی عه دوتا دندون جدید داری و میخندم ...می‌خنده....


میبرمش پیش دکتر میگم آقای دکتر نفس دیگه داره میره، ازش میپرسه خب نفس خانم درد داشت؟اینقدر ترسیده بودی؟

میگه وقتی تو دست میزنی آره ولی وقتی خاله دست میزنه نه...


دکتر و بابای نفس همزمان میخندن و دکتر میگه بله کلا خاله جون  رابطه ی خوبی با شما داره اونقدر که دیگه من خیلی وقته فقط با شما سلام علیک میکنم و بازم می‌خنده...


طرح درمانش رو برای باباش توضیح میدیم و بعدم میره...


البته بماند که آقای دکتر یک هفته ی تمام با شوخی می‌گفت خب  خاله جون مریضای مارم که تصاحب میکنی و بعد دوباره میگفت خاله جون و باز میخندید و آروم می‌گفت  لقب جالبیه:)


عمری دگر بباید بعد از وفات ما را ‏کین عمر طی نمودیم اندر امیدواری

روز پرکاریه ...


معمولا همه توو مطب دندون پزشکی عجله دارن...


یه تعدادی دندونشون درد میکنه،یه تعدادی قصد دارن اقدام به بارداری کنن و پزشک زنانشون یه ضرب الاجل چند هفته ای بهشون میده ، یه تعداد مدیدی یه مراسمی رو پیش رو دارن که باید تا اون موقع کارشون تموم شه یکیشون عروسی خودشه یا پسر و دخترش یا خاله خانمه یا عمه خانم یا آقای داماد یام یکی از بستگان نزدیک، یه تعدادی میخوان زود جای خالی دندوناشون پر شه تا بتونن راحت تر غذا بخورن و از شر معده درد خلاص بشن ،یه تعدادم که یا یه شهر دیگه کار میکنن یام دانشجو هستن و تعطیلات رو اومدن خونه...

خلاصه توو مطب دندون پزشکا هر مراجعه کننده ای از جانب خودش به حق عجله داره مام فقط دوتا دست و چندتا لابراتوار همیشه مشغول داریم...


دل مشغولی های قشنگیه :)


#عنوان از سعدی