بعضی وقتام مثل امشب برای فرار از خواب پامیشم دم دمای پنج صب میرم پاورچین پاورچین توو اتاقمون وسایل لازم رو برمیدارم بعدم مجدد پاورچین پاورچین میرم توو آشپزخونه نیمرو درست میکنم که بوی غذا خواب از سرم بپرونه :)
بعله،خلاصه که همچین آدم خلیم:)
مثلا کاش دو دقیقه بیشتر میموندی تا میدی توو مرز باریدنم....
تمام تلاشمو کردم که نبینی توو مرز گریه ام که ندیدی...
صفحات کتابمم خیس شن بازم خوب شد که نفهمیدی چقدر رنجیدم...
مثل زخم زدن میمونه با یه چاقوی کُند که هم موقع زخم زدن درد میگیره هم بعدش...
درد گرفت هنوزم درد میکنه...
*عنوان از جواد نوروزی
تازه از دانشگاه برگشتم خوابگاه...
با شلوار جین و تیشرت خیز برداشتم توو جام و الانم مچاله شدم زیر پتوم...
تنها چیزیم که دلم میخواد اینکه....بگذریم...