زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

شیرینی دیر هنگام

سارا زنگ زده یه دل سر حرف زدیم ،یا به عبارتی همون غیبت خودمون ،در نهایت هم گفتم به علی بگه که امسال به  مناسبت دومین سالگرد رابطه شون، آذر ماه، شام مهمونمون کنه،سارام از من پایه تر

بیچاره علی...


سمنو

بالاخره سمنویی که قرار بود آروین برام بیاره به دستم رسید...

یه ظرف بزرگ سمنو...

جای بسی خوشحالی داره که اینبار دیگ سمنو رو نسپردن دست آروین و داداشش ...


پیراشکی وطنی

یکی از چیزایی که من توو شهر دانشجویی نتونستم پیدا کنم پیراشکی بود!!!


یعنی تا دلتون بخواد دونات داشتن از همه رنگ و طمع ولی پیراشکی نه!!

به همین خاطر منم پیراشکی امروزم رو با کسی تقسیم نکردم و تنهایی خوردم

حتی توو پیراشکی مامانم سهیم شدم هر چند کم...

فقط یه لیوان چایی داغ دارچینی یا نسکافه یام شکلات داغ کم داشت...


امتحان میکروب

خبر خوب اینکه امتحان یه چند روز عقب افتاد


لازمه بگم جمیعا ذوق مرگ شدیم؟



همکلاسی

بعضی وقتا آروین یه چیزایی میگه که من حس میکنم ما دوتا حاج خانمیم که نشستیم داریم سبزی پاک میکنیم....

خودمم خنده ام میگیره...


یه بار سمنو رو سپردن بهش نشسته تخته نرد بازی کرده سمنو کلا ته گرفته سوخته،برا بار دوم سمنو پختن...

ازم آدرس خواس که فردا سمنو بیاره...


این چند وقته از در و دیوار برام سمنو میباره...

خودشم شدیدا خوشمزه...

حالا فردا ببینم آروین گند زده به سمنو یا نه...


اینجانب در کمال خونسردی به سر میبرم

گاهی خودمم از حجم خونسردی که در من موج میزنه تعجب میکنم یعنی دو روز مونده تا امتحان میکروبیولوژی و من همچنان عین پاندا مشغول کارای دیگه ام هستم و هنوز آماده نیستم برا امتحان...

شوکر لازمم....

بریدا

مرسی عزیزم...

بله که یادمه مگه میشه یادم بره...

Join شدم