-
عادت قدیمی
دوشنبه 17 آذر 1399 02:20
زندگی بالا و پایین زیاد داشته این چند ساله اما توو دل تمام این خستگیا من بازم دلم هوس بستنی شکلاتی خوردنای شبانه میکنه!به رسم تمام سال های من بودن....
-
Oral lichen planus
دوشنبه 17 آذر 1399 02:16
دکتر به لکه های سفید رنگی که داخل بافت دهانی مریض دیده میشه اشاره میکنه و میگه لیکن پلان!خوب نگاش کن... علتش رو میپرسم... نگام میکنه و میگه حساسیت به آمالگام!میگه تمام آمالگام ها رو باید از بافت دندانی جدا کرد و جاش با کامپوزیت ترمیمشون کرد تا این حساسیت برطرف شه... توو کشور دانشجویی از آمالگام استفاده نمیشه اما من...
-
علاقه ی شدید بابا به ازدواج من!
دوشنبه 17 آذر 1399 02:05
در آستانه ی بیست و پنج سالگی یکی از بزرگترین مشکلاتم جواب رد دادن به تمام خواستگارام و اعتراض های شدید بابا به این نه گفتن های قاطعم،شده! یا بابا باید صبرش رو بیشتر کنه یا من! شاید هم هردو!!!
-
دندان شماره ی 34!
یکشنبه 16 آذر 1399 00:06
بی حسی تزریق شده و دکتر فورسپس به دست بالای سر مریضه... با اولین تماس فورسپس به دندون مریض با چشمای بسته و صدایی که از ترس شبیه جیغ خفیفه ،دستاش توو هوا میچرخه و دنبال شی ای هست تا بتونه محکم فشارش بده... بعد چند ثانیه دستش به مچ دست من که کنارشم میخوره و زود دستم رو میگیره... سی ثانیه ی بعد دندون کشیده شده اش رو گاز...
-
گروه خانواده ی مادری!
شنبه 15 آذر 1399 23:58
خاله جان ها و دخترخاله جان ها یه گروه باز کردن و منو مامان رو هم اد کردن... در طول روز بی اغراق ده تا دوازده بار ویدیوکال باقیشم تکست میدن... حالا من از صب ساعت هشت کلاس آنلاین دارم مابقیشم مطبم! ده روزی از غیبتم توو گروه گلایه کردن تا اینکه بالاخره امروز عصر منو ریمو کردن! نه تنها ناراحت نشدم بلکه ازشون ممنونم که...
-
به پاس داشت کرونا
یکشنبه 27 مهر 1399 09:37
یعنی ایام قرنطینه رو هر کسی تاثیر نذاشته باشه رو من یکی شدیدا تاثیر داشته... امروز بعد مدتها داشتم ورزش میکردم... یعنی عملا بدنم تا چوپ خشک شدن رمقی فاصله داره!!! حیف اون همه انعطاف!!! قشنگ قراره جونم بالا بیاد تا بتونم مثل قبل راحت ورزش کنم! مرسی کرونا:/
-
پاندای آخر هفته ها...
یکشنبه 27 مهر 1399 01:11
یعنی قطعا یکی از لذتای زندگیم اینکه آلارم گوشیم رو برای آخر هفته آف میکنم... و شبهایی مثل امشب که مجدد آلارم گوشی آن میشه تمام دلخوشیم به امید خواب آخر هفته ای هستش که پیش رومه! تنبل هم خودتونین چون هوا که سرد میشه واقعا دل کندن از جای گرم و نرمت سخت میشه!!!
-
Yummy:)
شنبه 26 مهر 1399 02:45
هنوزم بعد 24 سال بستنی جزو خوراکیای مورد علاقمه... در نتیجه تصمیم گرفتم امشب قبل خواب خودم رو مهمون بستنی شکلاتی کنم:)
-
نه خطی نه خالی نه خواب و خیالی من ای "حس مبهم" تو را دوست دارم...
شنبه 26 مهر 1399 02:34
این روزها زندگی خلاصه شده توو بدو بدو های صبحگاهی برای سر وقت رسیدن به مطب ... مابقی روزم درگیر روزمرگی های مطب.... بعد از تموم شدن روز کاری هم نوبت وقت گذرون با لپ لپه، بهترین ساعات از کل اون 24 ساعت:) البته دغدغه ی کلاس های آنلاین و همکلاسی هامم همچنان ادامه داره... روزای پاییزی شهر زادگاه آروم میگذره... #عنوان از...
-
کجاست سمت حیات؟ من از کدام طرف میرسم به یک هدهد؟
شنبه 26 مهر 1399 02:26
پاییزای شهر زادگاه منو یاد دوران دبیرستانم میندازه... گاهی فقط برای چند ثاینه دلتنگ سالای دبیرستانم میشم... دوران دبیرستانم رو دوست دارم حتی با وجود اینکه خیلی وقته ازش گذشته... بوی بادای پاییزی شهر زادگاه خاطرات خوب بچگی و نوجونیم رو قلقک میده.... #عنوان از سهراب سپهری
-
Hmmmmmmmm
جمعه 25 مهر 1399 01:26
اگه بتونی از جنگی که باخودت میکنی جون سالم به در ببری، از پس هر چیز دیگه ای برمیای ...
-
برای ترانه ی عزیز
جمعه 28 شهریور 1399 17:05
ترانه ی عزیز سلام، خوشحالم که وقت گذاشتی و خط خطی هام رو خوندی... من دانشجوی رشته ی دندون پزشکیم،شاید اون حوایی که میگی من بودم و شایدم نه... مرسی بابت تبریکت:) شاد باشی...
-
جناب آلبالو!!!
سهشنبه 25 شهریور 1399 01:40
منشی درگیر پرونده هاست،دکتر مریض رو ویزیت کرده،دفتر رو از منشی میگیرم تا نگاهی به مریضای این هفته بندازم و اگر تونستم برای دوتا پسر جوونی که سر پا هستن وقت پیدا کنم... اونقدر قراره پرکار بگذره که میگم متاسفانه وقتمون پره لطف کنید شماره تماستون رو بگین خانم منشی بنویسه اگر کسی کنسل کرد باهاتون تماس میگیریم... شماره اش...
-
شروع ترم جدید :)
سهشنبه 25 شهریور 1399 01:32
بعنوان یک دانشجوی خارجی 15 سبتامبر،روز اول ترم جدید رو بین این همه مشغله به خودم تبریک میگم!
-
خلوتی داریم و حالی با خیالِ خویشتن...
پنجشنبه 13 شهریور 1399 02:01
این روزها بیشتر روز رو درگیر کارم در واقع تمام روز رو... بعدم تایم وقت گذرون با لپ لپه... تا ساعت یازده شب که تازه میتونم خودمو به کاناپه برسونم و خسته و خوابالود درگیر پیامای بچه ها بشم که همینم نشونه ی نزدیک بودن کلاسای دانشگاه و بعدم یک ساعتی تلوزیون و بعدم بیهوووووووش... پرکار میگذره ولی دوست دارم این روزها رو......
-
Mood
سهشنبه 4 شهریور 1399 13:37
بعضی چیزها را نمیشود گفت. بعضی چیزها را احساس میکنید. رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد، در آن نیست. از #کتاب چشمهایش نوشته...
-
اصلا وضعیه!!!
پنجشنبه 23 مرداد 1399 02:35
یا داداش دوستم واقعا عادیه و اینکه یهو برام سمنو میاره،کلا منو هر جا میبینه تا لحظه ی آخر خبردار وایمیسته ،منو از اینستا فالو میکنه و دوستم مدام میگه بیا مطب ما بیا بیا بیا و در نهایت بعد جواب نگرفتن از اصرارش یهو میگه باشه پس یه روز منو داداش میاییم مطب شما به همین زودیا!!!یا این دوتا داداش طبیعین و ذهن من شکاک!!!یام...
-
تنبل خانم!
پنجشنبه 23 مرداد 1399 02:28
باید به این خستگی و تنبلی غلبه کنم و بشینم کتابام رو بخونم و بعدشم برم چندتا کتاب جدید بخرم!!!
-
شدیداً busy!!!
پنجشنبه 23 مرداد 1399 02:25
از صب ساعت هفت و نیم تا شب ساعت یک و دو یه بند سرپام و درحال دوییدن!!! در بهترین حالت ممکن هم دارم رانندگی میکنم!! در نتیجه تعجبی نداره که کمتر مینویسم چون اون وسطا اگه فرصتی پیدا کنم برای خودم یه فنجون نسکافه دم میکنم که البته در بیشتر مواقع مریضا زودتر میان و اون نسکافه هم یا سرد میشه یا اصلا نمیدونم چه جوری سرکشیده...
-
خسته نباشی بزرگوار
یکشنبه 29 تیر 1399 01:20
جا داره یه تشکر ویژه هم از منشی جدیدمون داشته باشم که وسط درگیریای مطب دیدم نشسته پشت میزش و سرش توو گوشیشه و وقتی متوجه حضور من میشه سرش رو میاره بالا و با اشتیاق و یه ته چهره ی عاشق میگه خانم دکتر شما این فیلمو دیدین؟جواب میدم نه... دوباره دست میبره توو موهاش و میگه باید حتما نگاه کنین خیییییییییییییییلی قشنگه:/...
-
بوی خوش نسکافه:)
یکشنبه 29 تیر 1399 01:15
من دقیقا شبیه یه معتاد بساط کافئینم رو اونجا هم بردم و دکترم استقبال کرد:)
-
خاله بازی....
یکشنبه 29 تیر 1399 01:14
از صب یه بند سرپا بودم تا آخرین مریض و تعطیل شدن مطب.... دکتر به شدت خونسرده که به دعوای شبیه خاله بازی منشیاش فقط میخنده،من به شخصه اصلا حوصلم برای همچین مسائلی یاری نمیکنه...
-
Hmmmmmmm
چهارشنبه 25 تیر 1399 18:19
معمولا وقتایی که من درباره ی یه موضوعی غر میزنم و محدثه هم هی پشت سر هم میگه مثبت فکر کن،در نود و نه درصد مواقع نتیجه همونی میشه که من میگم!!!!!
-
محدثه خانم
سهشنبه 24 تیر 1399 02:29
یکی از بحثایی که توش منو محدثه تفاهم نداریم همین بحث امشب بود که بازم به نتیجه ای نرسیدیم... البته بماند که تعداد اینجور بحثا اصلا کم نیست...
-
یادداشت های یک عدد خسته...
سهشنبه 24 تیر 1399 02:26
مطب بعضی روزا اونقدر شلوغ میشه و کیسای مشکل پیدا میشن که شبا به زور خودتون رو میرسونین خونه.... البته من صب رفتم و بعد مطبم تا طرفای یازده رفتیم ددر... نتیجه این شد که خستهههههههه خودمو رسوندم به تختم و خیلی دلم میخواست آرایشمو پاک نکنم و بخوابم ولی متاسفانه نمیشد... الانم کافیه فقط سرمو بذارم رو بالشت...
-
دور باشه اون روزا...
چهارشنبه 11 تیر 1399 02:17
هر چقدر که بزرگتر میشم تنها چیزی باعث میشه غمگین شم و بترسم ،ترس از دست دادنه عزیزامه... زندگی بدون اونا.... عمیقا غمگینم میکنه و میترسونه منو... بار فتن همه میتونم سر کنم،عادت کنم و زخمام رو با حوصله مرهم بذارم و خوب کنم... هر رفتنی جز نبودن اونا... دور باشه اون روزا.....خیلی دور....خیلی خیلی دور.....
-
شهر دوران کنکور من
چهارشنبه 11 تیر 1399 02:10
داریم اولین قدم های جابجایی مجدد،بعد از سه سال رو به شهر دوران کنکورم ،برمیداریم... باید اول خونه ی شهر زادگاه رو تعمیر کنیم که بابا قراره کاراش رو هماهنگ کنه... منم امروز اینترنتی داشتم دنبال خونه میگشتم... ببینیم چی پیش میاد....
-
روی زیبایش رقابت میکند با قرص ماه
چهارشنبه 11 تیر 1399 02:03
تولدت مبارک عزیزترینم... لپ لپم... لمس بودنت مبارک،دلیل هر بهانه و بازدمم... بمونی برام دردونه ی من... روی زیبایش رقابت میکند با قرص ماه رو به روی دلبر من هیچکس زیبا نبود +عنوان از زهرا جعفری
-
کاش دردم را نیفزایی مداوا پیشکش...!!!
سهشنبه 10 تیر 1399 02:17
یه پا درد جالبی بعد از پیکنیک مون توو طبیعت با بچه ها ،منو همراهی میکنه که نگو... حالا کی میخواد تشریفش رو ببره خدا داند!!! +عنوان از سجاد سامانی
-
این صبر که من میکنم افشردن جان است....
سهشنبه 10 تیر 1399 02:14
بالاخره امروز آخرین امتحانمونم دادیم و تمام!!!! آخ که چه حس خوبیه... حالا دیگه سال سه ای محسوب میشم.... هووووممممممم داره به سرعت میگذره سالای دانشجو بودن.... +عنوان از هوشنگ ابتهاج