اطرافم پر دوست ..!
گاهی خسته می شوم؛
از زن بودنم
کمی آزادی می خواهم...
نه اینکه بخواهم گره روسری ام را شل کنم،
نه
روحم اسیر شده، در باورهای پوچ مرد ایرانی!
از اینهمه مراقبت از خودم خسته ام
کمی مواظبم باش
برادرانه
دلم میخواهد از خیابان نترسم...
از تنهایی
از صدای بوق ماشین ها...
کوچه های خلوت....
سنگ تهمت...
دلم لک زده برای آزادی
آزادی از چشم های ناپاک
کمی باور
و فرار از قضاوت
میخواهم کمی لبخند بزنم
ولی کسی به نجابتم شک نکند
گاهی کمی مهربان باشم
من یک زن ایرانی ام
دلم کمی رهایی میخواهد...
مرد ایرانی!
کمی برادرم باش....
+کاریش نمیشه کرد!
همیشه هستن مردایی که از مرد بودن نر بودنش رو به ارث بردن!
میدونی خواستم برگردم به تویی که هنوز نمیدونی از پل هوایی فقط باید رد شد و گذشت یه چیزی بگم ولی راستش دیدم ارزش اونم نداری!
فقط سرمو برای شعور کمت تکون دادم و رد شدم...
فقط برات متاسفم که مرد بودن رو با نر بودن و بی ارزش بودن هم ردیف میدونی...
برو.... همین، لایق سکوتم نیستی ولی ارزش حرف زدنم نداری...
همه ی من !
دلم برای زمستان نمی سوزد !
دلم برای بهار تنگ نیست !
دلم می خواهد فقط برای تو تنگ شود !
برای تو که هنوز هم نمی دانی
چقدر عاشقانه های نا نوشته برایت نوشته ام!
+عاقا من شفاف سازی میکنم...
این پست برا یه دخترخانم گله به اسم تینا...
یعنی خیالتون راحت ....
"مهدیه لطیفی"
"هوشنگ ابتهاج"
یاد من باشد فردا دم صبح ،
...یک بغل عشق از آنجا بخرم ... !