زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

فردایی که خیلی وقت است دیر کرده....

به خوابی عمیق فرو بُرو

و در ذهنت

به بی خوابیِ من نپرداز.

بگذار کمی

جاده های پوشیده از درخت را رویا کنم

و دشت های پهناور را

سوار بر اسبِ وحشی ام.


من، زنی هستم که فردا صبح

باید عاقل و آگاه باشد.


 


آن سوی آرزوها...

همیشه بهترین ها، همان هایی ست که هنوز رخ نداده اند. همیشه بهترین شعر، شعری ست که ننوشته ام. بهترین کار، کاری که هنوز دستی سویش دراز نکرده ام. هنوز هم بهترین بوسه، بوسه ای ست که از معشوقم نگرفته ام. هنوز هم بهترین مرگ، مرگی ست که به آن فکر نکرده ام. همیشه بهترین ها، آن سوی آرزوهایم ایستاده اند. 

همیشه بهترین ها، در حوالیِ رویا پرسه می زنند. همیشه بهترین ها، زمانی رخ می دهند که بهترین نیستند. زمانی که دستانت به گریه می افتند. زمانی که موهایت  می ریزد. دانه دانه ریش هایت سفید می شوند. زمانی که زخمت، التیام را التیام بخشیده است.


- سیدمحمدمرکبیان 



از حرف به سکوت از سکوت به حرف....

ما از حرف هایی که نمی زنیم

به حرف مى افتیم

وَ همانقدر که سکوت خفه مان کرده

این حرف های دنباله دار هم

فاصله بینِ تنفسمان می اندازد.


من با تو حرف دارم و اما همرنگِ سکوت شده ام

من در تو سکوت می کنم و از حرف هایم می مانم

من از حرف به حرف و از سکوت به سکوت 

و سکوت به حرف و از حرف به سکوت 

انقدر در رفت و شد بوده ام

که دیگر برایم تشخیصِ حرف هایی که باید می زدم 

با سکوت هایی که فتح کرده ام 

ساده نیست..


من بر خرمنی از باروت و کبریتم از اشک هایم خیس.

 


سیدمحمد مرکبیان



باید به فکر ساختن یک بادبادک بود!

باید به کودکان آموخت

که جهان بی باتوم و 

گلوله زیباتر است!

بایدبه فکرساختن یک بادبادک بود!


هنوز هم بامُشتی نخ و 

کمی کاغذ می شود

به گیسِ طلای خورشیدرسید!

کودکی که با مسلسل بازی کند، 

جهان را نجات نخواهد داد !!

اوریانا_فالاچی



بذار فک کنم شوخی میکنی... اینطوری بهتره....

جان ِ  تمام اجدادت یه روز به من بگو چی توو من میبینی که ول کن این قضیه نیستی ؟


من هی میگم شوخی میکنی تو هی سری بعد یه حرف جدید پیدا میکنی برا غافلگیر کردن من جوری که گاها مجبور میشم از عمد نشنیده بگیرم حرفات رو! 

اونقدرم برات احترام قائلم که نمیتونم تا مطمئن نشدم منظورت چیه بهت چیزی بگم! 

تازه اگرم مطمئن باشم این مسئله ای نیس که بتونم مستقیما چیزی بگم یعنی این احترامی که برات قائلم نمیذاره شخصا بهت بگم! 

هوووووووف.....