زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

سر در گریبان کن.... تو را آلوده دامن نیست ؟

  

یکی نامرد نصرانی

زنی را نزد عیسی برد،
و در محضر شهادت داد
که این زن پاکدامن نیست!

... 
 زن از شرم گنه
چون آهوی زخمی، هراسان بود
و مروارید اشکش
از خجالت روی مژگان بود،
مسیحا از تأثّر،
همچو گردابی به خود پیچید،
و توآم با سکوتی سوی یاران دید،
ز چشم همرهانش
ناگهان برق غضب جوشید،
یکی آهسته،
امّا با ادب پرسید:که ای روح مقدّس
از چه خاموشی؟
چرا از جرم این پتیاره
این سان دیده می‌پوشی؟
سزای این چنین جرمی
مگر بر تو مبرهن نیست؟
ولی فرزند مریم،
همچنان با شاخۀ خشکی که بر کف داشت،
نقشی بر زمین می‌زد،
و با پای تفکر
گام در راه یقین می‌زد،
که ناگه،
اعتراض دیگری، زان جمع، بالا شد.که ای عیسی!چه می‌خواهی؟
گناه او نمایان است،
سزایش سنگباران است،
چراغ عفت مریم،
درون سینۀ این دیو، روشن نیست،
و این بدکاره را راهی،
به جز در زیر سنگ شرع، مردن نیست.
مسیحا از پی اندیشه‌ای کوته،
سکوت تلخ را بشکست،
و چون روشن چراغی،
در میان دوستان بنشست،
و گفت: آری،
سزایش سنگباران است،
ولیکن سنگ اوّل را،
به سوی این زن آلوده در عصیان
کسی باید بیندازد،
که خود عاری ز عصیان است
و دامانش،
رها از چنگ شیطان است!و می‌پرسم:که مردی با چنین اوصاف،
اندر جمع یاران است؟
مسیحا حرف خود را گفت،
و سر را در گریبان کرد،
و همراهان خود را،
زان قضاوت‌ها پشیمان کرد!
که را جرأت،
که نزد پاک جانان
جان خود را
پاک از لوث خطا بیند؟
که را زهره،
که خود را پاک،
نزد انبیا بیند؟
پس از لختی،
کز آن بی‌حرمتی
یاران خجل گشتند،
و از محضر برون رفتند ؛
مسیحا ماند و آن زن ماند
و عیسی با زبان نرم،
آن محجوبه را فهماند،
و با اندرزهای پاک،
بذر عفت و نیکی،
به دشت خاطرش افشاند،

... 
 و آن زن،
با هوای تازه‌ای،
بیرون ز محضر شد،
و تصویر نویی،
از شرع،
در ذهنش مصوّر شد،
که از خون بنی آدم،
چراغ شرع، روشن نیست ؛
و راه شرع،
تنها راه، کشتن نیست!
تو را،
ای ادّعاپرداز احکام مسلمانی،
نمی‌گویم مسیحا شو،
که ایمان پیمبر،
در دل و جان تو و من نیست،
ولی سر در گریبان کن،
و از خود نیز پرسان کن،
که اعمال تو آیا،
گاهگاهی،
بدتر از کردار آن زن نیست؟
و از داغ هزاران جرم پنهانی
بگو ای مرد،
ترا آلوده‌دامن نیست؟!
سرودهٔ استاد رازق فانی



نظرات 15 + ارسال نظر
Meredith پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 18:22 http://san-antonio.blogsky.com

سلام دخترک جان.نسا خانوم جان.نظرات رو بستی.خواستم حالت رو بپرسم.امیدوارم خوب پیش بری.در زندگی و درس

سلام مردیت :)
ممنون عزیزم :)

mahsa پنج‌شنبه 30 اردیبهشت 1395 ساعت 01:45

هستم همین ورا
ی مدت ترجیح دادم دور باشم بعدشم این چند روز درگیر مراسم پدربزرگم بودیم
خیلی سخته هنوز باورم نمیشه

خدا رحمتش کنه....

mahsa چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت 23:59

چی بگم نسا
بد نیستم :)

بد نبودنم جای شکر داره :)
کجایی تو؟

rava چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت 21:09 http://rava-ham.blogsky.com

سلام

عالی بود!

تشکر

سلام...
خوش اومدین :)
ممنون...

mahsa چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 ساعت 12:59

سلام نسا جون
خوبی خوشی؟

سلام :)

کجایی تو ؟
خوبی ؟

مرد میانسال دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 14:00 http://ansd.blogsky.com/

سلام خانم کوچولو
چرا نظر بعضی پست هات رو می بندی

سلام...

آخه بعضیاش برا کامنت گذاشتن چیز خاصی نداره...

Sara دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 09:59 http://www.motevalede-december.blogsky.com

وای اره جهانگردی..بیشتر شکل یه رویای دست نیافتنیه،تا میخوای بری می بینی پاهات تو زنجیره دلت تو زنجیره:( کاشکی میشد قدم تو یه راه طولانی گذاشت:(

یه روزی اگه فرصت شد حتماً همچین کاری میکنم :)
سارا آدرس وب جدیدت رو نمیدی ؟

نیما جمعه 24 اردیبهشت 1395 ساعت 08:45 http://baronpaeizi.ir

اسمشو از موبایلت پاک می کنی...
مسیجاش دیلیت می شه...
به دوستات میگی حق ندارین جلوم اسمشو بیارین
به خودت تلقین میکنی که فراموشش کردی
اما...
با جای خالیش تو قلبت چیکار می کنی؟؟
با این همه تشابه اسمی چیکار می کنی ؟؟
با اهنگایی که باهاش گوش میکردی چیکار می کنی؟؟
وقتی غذایی که دوس داره رو می خوری و یادش میفتی چیکار می کنی؟؟..
وقتی ازت سراغشو می گیرن چیکار می کنی ؟؟
وقتی تیکه کلامشو می شنوی چیکار می کنی؟؟؟

سلام...
خوش اومدین :)

خوب من همچین موردی تاحالا برام پیش نیومده!
اگه یه زمانی همچین چیزی اتفاق افتاد اون موقع فک میکنم که باید چیکار کنم...

Sara پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت 16:18 ://www.motevalede-december.blogsky.com

خط اخر پست اولت خیلی دلگیر بود..خیلی شب ها بوده که با خودم گفتم صبح بیدار شدم هیچی یادم نیست،نه ناراحتی نه غصه نه اعصاب خوردی.. منو یاد اون شبام انداخت

Sara دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 20:05 http://www.motevalede-december.blogsky.com

چه شعر خوبی بود:)) حالا کیه که عمل کنه،همه یپا قاضین واسه خودشون:(


آره متاسفانه

جلبک خاتون دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 ساعت 00:15 http://zendegiejolbakieman.blogsky.com/

خیلی قشنگ‌بود...

خیلی....


امیر ... یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 18:22 http://bacheh.blog.ir

خیلی قشنگ بود ...
مرسی ..

ممنون :)

بهنام یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 10:10 http://harfehesabi.blogsky.com

خیلی قشنگ بود....
کلا خیلی خوبه که همدیگه رو قضاوت نکنیم...
هرکس هر غلطی که میکنه به خودش مربوطه... شاید ما اگه تو موقعیت اون بودیم خیلی بدتر از اون کارو میکردیم...

سلام...
خوش اومدین :)
ممنون :)

درسته ،باید یاد بگیرم که هر کسی مسئول کارای خودشه ،بهتره به جای سرک کشیدن توو کار مردم حواسمون جمع ِ زندگی خودمون باشه...

نفس یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 00:07

فک کنم دیگه داری به معراج میری با این شعرایی که میذاری!:)
این یکی خیلی خیلی به دلم نشست:)
یک انقلاب در من ایجاد شد! الکی مثلا من انقلابیم;) خخخخ



منم دوس داشتم

چرا امشب همه هی این شعر رو آپ میکنن?(:

همه ؟
قشنگ بود من دوس داشتم :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.