زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

اینجا فقط دنیای گذر،فقط دوستیای مجازی... همین...

جسمی شکسته و روحی پر از خراش 

عاشق نمی شوم دلواپسم نباش 

دستانی از تهی ،پاهایی از ورم 

فکر مرا نکن ،امروز بهترم 

حال مرا مپرس،چیزی مهم که نیست... 

این دل شکستگی اقرار بی کسی است 

درگیر من مشو 

همدم نمیشوم 

حوا مرا ببخش.... آدم نمیشوم... 

تقصیر تو نبود ،نه من نه بخت خود 

تو عشق خط زدی من خواستم نشد 

درگیر عادتم سرگرم خود شدم 

در مرز یک سقوط دیگر نه تو نه من 

از پشت این سکوت از این نقاب و نقش 

حال مرا بفهم جرم مرا ببخش... 

امروز بهترم... حوا بیا ببین 

دلتنگ من مباش،من مرده ام... همین! 

شکل خودم شدم تلخ و بدون ره 

در انتهای خویش حال مرا بفهم... 

شکلی شبیه خود با چشم گریه سوز 

باور نمیکنم آئینه را هنوز... 

از پشت این سکوت از این نقاب و نقش 

حال مرا بفهم جرم مرا ببخش... 

امروز بهترم... حوا بیا ببین 

دلتنگ من مباش،من مرده ام... همین! 

جسمی شکسته و روحی پر از خراش 

عاشق نمی شوم ،دلواپسم نباش... 

دستانی از تهی ،پاهایی از ورم 

فکر مرا نکن ،امروز بهترم... 

حال مرا مپرس ،چیزی مهم که نیست 

این دل شکستگی اقرار بی کسی است 

درگیر من مشو 

همدم نمیشوم 

حوا مرا ببخش.... آدم نمیشوم... 


دخترونه

جدیدا به لاک یاسی رنگم علاقه ی شدیدی 

پیدا کردم❤

جوری که فک کنم به بقیه ی لاکا به غیر از 

مسی رنگ و برق ناخن کلا مرخصی دادم... 


پدر ،در موازنه با عشق! شاید جوابیه شایدم خصوصی!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

وحی منزل!

دوست مجازی من... 

چند وقت است برایت می نویسم و تو میخوانی 

و گاهی تو مینویسی و من میخوانم... 

دوست مجازی من... 

این روزها دردودل هایمان را به زبان نمی آوریم 

تایپ میکنیم... 

مانده ایم اگر این دنیای مجازی نبود ،

روی دیوار احساس چه کسی مینوشتیم... 

نامت زیباست،اما افسوس مجازی هستی... 

پشت هر یک از این نوشته ها یک نفر است...

میخواند،فکر میکند،گاهی هم گریه میکند یا میخندد... 

برای چند دقیقه هم که باشد،از دنیای واقعی 

مرخصی میگیری مینشینی برای دل خودت... 

گاهی هم شب و روز میچرخی در این دنیای رمزدار... 

ولی میدانم 

قدر تمام لبخندهایت تنها هستی ،

اگر همدمی بود که مجازی نمی شدیم! 

شاید این معجزه ی مجازی بودنت باشد... 

دوست مجازی من بودنت را قدر میدانم... 


یه آدم بی شعور! 2

پست قبل کامل نمیشه.... 

خلاصه اینکه طرف شانس آورد تو کوچه بود.. 

اگه تو خیابون بود یقشو میگرفتم تحویل گشت ارشاد و پلیس میدادمش یا اینکه نهایتا جیغ بنفش میکشیدم ملت آدمش میکردن! 

کلا تو خونه همه خیالشون راحته من طوریم نمیشه... 

دوستام میگن آخه خودشون میدونن چی تحویل جامعه دادن!! 

من دیگه حرفی ندارم :/

فقط دعا میکنم خدا هدایتت کنه همین... 


یه آدم بی شعور!1

عصری کلاس داشتم رفتم کلاس بعدشم رفتم دنبال کارای مشاور از اونجام رفتم خریدامو کردم... بعدم راه افتادم سمت خونه... 

رسیدم دم در مجتمع که حدودا یه متر از کوچه عقب نشینی داشت... یهو حس کردم یکی خورد بهم!! 

برگشتم دیدم یه آقای حدوداً 27-28ساله تو کوچه ی به اون بزرگی با اینکه ورودی ساختمون یه متر رفته تو حیاط خورده به من! منی که با این قد و بالا کاملاً قابل تشخیصم! 

هدفونو از گوشم درآوردم صداش میزنم آقا!! 

مگه راه رفتن بلد نیستی که تو کوچه ی به این بزرگی این جوری راتو کج میکنی میای میخوری به منو میری!! 

گفتم شاید الان برگرده معذرت خواهی کنه!

ولی دیدم در کمال پرویی دستشو به معنی برو بابا تکون میده!! 

عاقا منو میگی اصلا قاطی کردم! 

میگم جناب مگه کوری که منو نمیبینی که نیستی ،آدم احمق میای غلط اضافه میکنی حالا طلبکارم هستی !!اگه مردی وایستا زنگو زدم الان بابام میاد بهت درست راه رفتنو جوری یاد میده که اگه تا این سن یاد نگرفتی الان با گوشت و پوست و استخونت یاد بگیری وایستا... 

بعد دیدم طرف وسطو کوچه گیج میزنه! 

یهو یادم افتاد من اینو الان سر کوچه دیده بودم! 

گوشی دستم اومد که این بی شعور پیش خودش فک کرده کوچه که خلوته و تاریک اینم یه دختر که از ترسش صداشم در نمیاد! 

نمیدونست که زده به کاه دون... 

خلاصه دیدم پسره دوباره داره میاد سمتم اینبار 

با فاصله که بتونه در بره... 

گفتم وایستا دیگه... وایستا... 

طرفم د برووووووووووووووووووو... 

همسایمونم دستش درد نکنه داشت ماشینشو از پارکینگ بیرون میاورد ولی انگار نه انگار!! 

هر چند من انتظاریم نداشتم چون خوب یاد گرفتم از خودم مواظبت کنم  ولی خوب انسانیت چی ؟

اومدم برا مامان تعریف میکنم میگه خوب کاری کردی یه دونه میزدی  تو گوشش تا آدم شه! 

یعنی اعصاب مامانم از خودم داغون تر

جزر و مد...

و من 

به همین سادگی تصمیم گرفتم دوباره شاد باشم :)