زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

حال بد...

خوب نیستم... 

خسته ام... خسته... 

کاش بشه چند روز از زندگی و آدماش مرخصی بگیرم دور باشم... 

یه چند روز نباشم... فقط چند روز... 


+خواب زیاد و نامنظم  و این سرماخوردگی در عین زدن واکسن شده مهمون ناخونده ی این روزام... حالم که خوب نباشه میرم پیاده روی،اونقدر راه میرم و راه میرم تا بتونم به فکرای توی سرم نظم بدم بعضی وقتا شاید چند ساعت... من و هدفون و خیابونا تا هرجا که باشن... 

دیروزم بارون میومد مثل بقیه ی روزای هفته،شب دیر خوابیده بودم صبحم زود بیدار شدم و رفتم آزمون بعدشم یه راست رفتم سرکلاس فیزیک ،کلاس تموم شد ،من عاشق بارونم به حدی که مامانم میگه شک نکن اگه یه روز دختر دار شدی به احتمال زیاد اسمشو میذاری "باران"...

به چتر اعتقادی ندارم،وقتی خدا رحمتش رو میریزه رو سر بنده هاش تا خیس شن تا پاک شن ،شاید حتی دل خدام گرفته باشه و اینام اشکای اون باشه شاید از خوشی و شایدم ناراحتی... 

به بابا زنگ نزدم که بیاد دنبالم حتی زیر چتر دوستم مریم هم نرفتم به دیوونه دیوونه گفتناش یا اینکه مریض میشی گوش ندادم... 

نه تاکسی و نه هیچی... 

رفتم زیر بارون راه رفتم... هنوزم خسته ام ولی بهتر از روزیم که این پستو گذاشتم... 

بعضی وقتا لازمه خیس شد ،مریض شد ،بی حوصله شد ،خسته شد... 

حال بد!!خدایا برای همین  حال بدم شاکرتم... 

خوب نیستم ولی بد بدم نیستم... برای خوب شدن یکم زمان میخوام... 

+رسیدم خونه ساعت 4شده بود،ناهار خوردم و بعدم با گوشی کارنامه ی آزمونو نگا کردم...

بد نبود درصد 100هم داشتم اما از شیمی پایه هیچی نخونده بودم واسه همینم نتونستم مرز 50رو بشکنم براش... در کل که همه راضی بودن... 


معیار های اشتباه

اگر پدرانمان در مقابل چشم های ما مادرانمان را میبوسیدند
اگر قدیم ها به همسرانشان نمیگفتند"منزل"یا به اسم فرزند پسر خطابشان نمیکردند
اگر گه گاهی به جای پوشک و ملاقه و آبکش،کتاب و قلم دست مادرانمان میدیدم
اگر یاد میگرفتیم زنی که عطر میزند فاحشه نیست
اگر یاد میگرفتیم زنی که گیسوانش را به باد میسپارد قصد خودفروشی ندارد
اگر با صدای پاشنه های کفش یک زن هزار و یک سرنمی چرخید به سمت صدا
اگر مردی به زنی شاخه گلی می داد،نمیشد زن ذلیل و برده ی زن
اگر حجاب  ِ ذات یک زن میشد ناموس
و هزار و یک امای دیگر...
زن دست نوشته ی احساسات خالق است در آفرینش
معیار هایمان را اشتباه نوشنتد 
اشتباه...