-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مرداد 1394 10:47
نگران فردایت نباش... خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست ما اولین بار است که بندگی میکنیم ولی او قرن هاست که خدایی میکند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مرداد 1394 10:43
دلت که گرفت دیگر منت زمین را نکش! راه آسمان باز است... پر بکش او همیشه آغوشش باز است... نگفته تو را میخواند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مرداد 1394 10:40
خدایا... فقط تو میدانی که در این شبهای پر تکرار چه آرزو ها به سر دارم... آرزو دارم که سر بر زانویت بگذارم... دیگر دنیاییم بس است... دیگر گناهم بس است... دیگر عذابم بس است... خسته ام... خسته از نامهربانی این چرخ فلک... دست را بگیر که دیگر طاقت ماندن ندارم... صدایم کن...صدایم کن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مرداد 1394 10:33
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم وقتی محبت کردم و تنها شدم وقتی دوست داشتم و تنها ماندم دانستم باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مرداد 1394 10:30
هر روز شیطان لعنتی خط های ذهن مرا اشغال میکند هی با شماره های غلط زنگ میزند آنوقت من اشتباه میکنم و او با اشتباه های دلم حال میکند دیروز یک فرشته به من میگفت: تو گوشی دل خود را بد گذاشتی آنوقت ها که خدا به تو میزد زنگ آخر چرا جواب ندادی؟ چرا برنداشتی؟ یادش بخیر آن روزها مکالمه با خورشید دفترچه های ذهن کوچک من را سرشار...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مرداد 1394 10:23
خدایا.... خسته ام از بد بودن هایم خسته ام از تظاهر به خوب بودن هایی که نیستم از آفرینش آسمانها و هستی و زمین که سخت تر نیست، خوبم کن ،فقط همین...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مرداد 1394 10:17
دلم گرفته خدایا... تو دل گشایی کن... من آمدم به امیدت... تو هم خدایی کن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مرداد 1394 10:14
بکوش تا میتوانی،خواهی دید که همه چیز درست خواهد شد... گاه آسان نیست که بدانی چه راهی در پیش گیری،چه تصمیمی بگیری و یا چه کنی... زندگی زنجیری از افق های نو،آرزوهای نو،روزهای نو و تغییراتی است که به سوی تو می آیند... و گاه در رویارویی با این همه،بی نیاز از یاری نیستیم... به خاطر داشته باش: نخست در خیال و سپس آن را به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 مرداد 1394 22:58
حرف تازه ای برای گفتن ندارم، در فکرهایم زنی زندگى میکند که برای روزهای مرده اش کفن میدوزد... و فکر میکنم چقدر شبیه شده ام به زن چروک توی آیینه و چقدر سقف این اتاق کوتاه است...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 مرداد 1394 22:54
دلم آرامش میخواهد... به اندازه ی خوردن یک فنجان چای کوتاه باشد! یا به اندازه ی قدم زدن روی سنگفرش خیس پیاده رو طولانی...! فرقی نمیکند فقط آن لحظه را میخواهم، آن لحظه که تمام سلول های بدنم آرام گیرند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 مرداد 1394 22:49
راستش میدانی! دیگر طاقت رویاهایم تمام شد! دلم رسیدن میخواهد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 مرداد 1394 22:41
دلم که میگیرد... به خودم وعده ی روزهای خوب را میدهم ، از همان وعده های خوبی که سالهاست به امید رسیدنشان تقویم را خط خطی میکنم...
-
این چندتا تار موی سفید!
دوشنبه 5 مرداد 1394 22:37
این روزا با چه سرعتی میگذرن!فقط بدو بدو... خدایا ممنون بابت همه ی مهربونیات،مرسی بابت اینکه تو همیشه خدای خوبمی و شرمنده که همیشه برات کلی دردسر دارم .... زندگی این روزا عالی نمیگذره اما بدم نمیگذره...زندگیه دیگه میگذره اما به قول دوستم ما رو پیر میکنه تا میگذره !!یه جورایی راس میگه ولی خوب کو گوش شنوا که حرص و جوش...
-
بعد از طوفان
سهشنبه 30 تیر 1394 23:34
روزی که منتظرش بودم بالاخره رسید... امشب حالم بهتر از چندماه گذشته است ...☺ همین.... خدایا مرسی بابت بودنت.... مرررررررررررررسی❤❤❤❤❤❤
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:51
این روزها آنقدر زمین خورده ام که رنگ آسمان را فراموش کرده ام... بوی خاک میدهند تمام آرزوهاییم....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:50
باز هم مثل همیشه تنها که میشوم دیوار اتاق پناهم میدهد بی پناه که باشی،قدر دیوار را خوب میدانی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:44
...لبخندم را بریده ام،قاب گرفته ام... ...به صورتم آویخته ام... ...حالا با خیالی راحت هر وقت دلم بخواهد"بغض"میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:40
دلم آغوش میخواهد...نه زن و نه مرد... خدایا زمین نمیایی؟؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:38
خدایا... دخلم با خرجم نمیخواند، کم آورده ام... صبری که داده بودی تمام شد! ولی دردم همچنان باقیست... بدهکار قلبم شده ام! میدانم شرمنده ام نمیکنی... باز هم صبر میخواهم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:36
کم نیستند آدمهایی که حالت را میپرسند، اما کم هستند آدم هایی که بتوانی به آنها بگویی: خوب نیستم!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:31
همیشه که نباید حرف زد، ...گاهی باید سکوت کرد... حرف دل که گفتنی نیست، ...باید آدمش باشد... کسی که با یه نگاه کردن به چشمانت، ...تا ته بغضت را بخواند...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:26
خدایا این روزها میگذرند، اما من از این روزها نمیگذرم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:23
تنها که میشم خودمو بغل میگیرم تا از بی کسی نترسم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:22
خدایا... از تجربه های تنهاییت برایم بگو... ....این روز ها سراپا گوشم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیر 1394 11:20
دلم نه عشق میخواهد نه احساسات قشنگ نه ادعا های بزرگ نه بزرگ های پرمدعا دلم فقط یک دوست ساده میخواهد که بشود حرف زد و پشیمان نشد!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیر 1394 12:00
یه چندسالی میشه که دیگه اصلا تابستونا رو دوست ندارم، شاید امسال سال آخری باشه که این حسو دارم!شایدم نه! سه چهار سالی میشه که این تابستونا منو تا مرز دیوونگی میبرن، همیشه از بلاتکلیفی و بی خبری بدم میاد و این اتفاق تمام و کمال توی تابستون برام میفته! امسالم از این قاعده مستثنا نیس! حس بدیه که بدونی زندگیت رو هواس.......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیر 1394 11:21
میشنوی صدایم را؟ آی مهربانی که آن بالا نشسته ای راه بندگی ات را گم کرده ام ردی،نشانی راه بلدی،چیزی برایم نمی فرستی؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیر 1394 11:16
دلم خوش نیست غمگینم کسی شاید نمیفهمد کسی شاید نمیداند کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی "عجب احساس زیبایی" تو هم شاید نمیدانی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیر 1394 11:12
الهی... دست هایم را رو به خودت گرفته ام رو به آسمانت... برف یا باران فرقی نمیکند... تنها... کمی بیشتر برمن ببار....؛
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 تیر 1394 11:07
قدم نزن اینجا این شعر ها آنقدر بارانی اند که میترسم تمام لحظه هایت خیس شوند.....!!!!!!