زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

امروز کاری کن....

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت‌اندیشی بروی. 
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!
                                  شعری از پابلو نرودا

دیوانگی....

این دیوانگیست

که از همه گلهای رُز تنها بخاطر اینکه
خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم

 

که همه رویاهای خود را تنها بخاطر اینکه
یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم


این دیوانگیست ...

که امید خود را به همه چیز از دست بدهیم بخاطر اینکه
در زندگی با شکست مواجه شده ایم


که از تلاش و کوشش دست بکشیم بخاطر اینکه
یکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است


این دیوانگیست ...

که همه دستهایی را که برای دوستی بسوی ما دراز می شوند بخاطر اینکه
یکی از دوستانمان رابطه مان را زیر پا گذاشته است رد کنیم


که هیچ عشقی را باور نکنیم بخاطر اینکه
در یکی از آنها به ما خیانت شده است


این دیوانگیست ...

که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه
در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم


به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچار این دیوانگی ها نشویم
و به یاد داشته باشیم که همیشه


شانس های دیگری هم هستند
دوستی های دیگری هم هستند
عشق های دیگری هم هستند
نیروهای دیگری هم هستند
و افق های بهتری هم هستند


تنها باید قوی و پُر استقامت باشیم
و همه روزه در انتظار روزی بهتر و شادتر از روزهای پیش باشیم ...

کوچولوی من....

می دانی کوچولوی من زمانی که مشکلات بروز می کنند، اتفاقات غیر منتظره رخ می دهند ، وقتی در جاده ای هستی که همه چیز سربالایی به نظر می رسد ، وقتی پولت کم و بدهی هایت زیاد است ، وقتی می خواهی بخندی و آه می کشی ، وقتی غم و غصه هایت زیاد است و می خواهد تو را به زیر بکشد چه می کنی؟ آیا فریاد می زنی، آیا رها می کنی و می روی در پی سرنوشت ، واقعا چکار می کنی؟

 

اگر لازم است کمی بیاسای ولی تسلیم نشو زیرا زندگی پر از فراز و نشیب های فراوان است و این موضوعی است که گهگاهی اتفاق می افتد و چه بسیار کسانی که شکست خوردند در حالی که با کمی مداومت می توانستند پیروز شوند . تنها کسانی موفقیت را درک کردند که تسلیم نشدند هرچند سرعتشان کم بود هرچند گامهای ایشان کند بود زیرا آنان فقط به رسیدن فکر می کردند رسیدن به آنجایی که باید می رسیدند .

 

کوچولوی من باید بدانی که زندگی یک سفر است و هر بخش از آن یک سفر کوتاه اما در نوع خود کامل . از یک نویسنده ناشناس می خواندم که زندگی را این گونه تفسیر کرده بود که چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است که پاهایت زخمی و کوله ات پر از مشکلات باشد ولی سخت تر از آن این است که ندانی به کجا می روی .

 

حتما ً سؤال خواهی کرد از کجا بدانم باید کجا بروم. نمی دانم آیا کتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده ای یا خیر ؟ آلیس وقتی در سرزمین عجایب گم شد تقاضای کمک کرد و گربه به او گفت به کجا می خواهی بروی ، آلیس گفت نمی دانم ، گربه گفت پس فرقی نمی کند به کجا بروی . پس دقت کن به کجا می روی ، با کدامین پا می روی و به کدام سو می روی زیرا مسافری در شهری غریب بدون داشتن نقشه گم می شود.

 

پس باید مسیر زندگی ات را مشخص کنی ، هدفت از طی این مسیر زندگی چیست و این را بدان که هیچ ثروتی در تپه های قدیمی یافت نمی شود ثروت در یک قدمی ماست خوشبختی در نزدیکی ماست ، فقط باید چشم باز کنی و ببینی .

 

دقت کن چه عینکی از پیش داوری ها بر روی صورت تو قرار گرفته است ، اسیر کدام رنگی و چه رنگی را برای ادامه مسیر انتخاب کرده ای ، خشم ، نفرت ، جنگ ، صلح ، دوستی و یا آشتی ؟ آیا هیچ اندیشیده ای که کدام را انتخاب کرده ای و یا از کدام یک از آنها در حال استفاده هستی؟ قبل از هرچیز و هر انتخاب کمی استراحت کن تا بتوانی در حین عبور از صخره های زندگی با فکر عمل کنی تا به واهه های پر از آب و خوشبختی برسی . پس عجله نکن کمی بیاسای و اندیشه کن.


دخترکم....

دخترم، همین طور که زمان بر تو می گذرد نگاه کن، و خواهی دید که دنیا به بزرگی انتظار تو نیست. آدم ها آنی که من همیشه قصه می کنم در گوشت نیستند. و تو از تماشای این همه تفاوت بینزیبایی و حقیقت متاثر یا شگفت زده خواهی بود؛ اما گلم، تو نخواه که حقیقت داشته باشی. بخواه که مثل اقلیت باشی. بخواه کهعاطفه ی دیگران را به سلیقه ی خودت ارجح بدانی و البته که بلند پرواز و زیبایی طلب باشی، و آن قدر بزرگ که هیچ سنگی برای دست های دخترانه ات بزرگ نیاید.

   بین کودکی تا نوجوانی، نوجوانی تا بزرگسالی، بین بزرگ شدن ها و فهمیدن های زندگی، چیزهایی عوض می شود، فراموش می شود، نیست می شود. من هرگز به تو نخواهم آموخت که با سخاوت عروسک دلخواهت را به یک کودک ندار هدیه کنی؛ و من هرگز به تو نخواهم آموخت که خیلی زودتر از همسالانت وابسته به من و پدرت نباشی؛ به تو یاد خواهم داد که دنیای زیبایی ها و کودکی هایت را چطور بزرگ و بزرگ تر کنی تا دوشادوش تجربه های تو آب دیده و تفدیده شود، تا آن روزهای آدم بزرگ بودنت جایی باشد برای تویی که مثل همه نیستی؛ و به تو یاد خواهم داد که شکست بخوری، خرد شوی، گریه کنی، صبوری کنی، فکر کنی، عادت کنی و کم کم خوبِ همه شوی.

   تو، عزیز من، روزی عاشق خواهی شد؛ و روزی زودتر یا دیرتر، مهم نیست، آرزوی پسرکی خواهی بود. شاید شکست عاطفی ببینی یا به کسی ضربه ی حسی بزنی. مهم نیست که دوست داشته نشوی یا حقیقتا عاشق نباشی یا به محبت حقیقی یا دروغی کسی بی علاقه باشی، مهم است که محترم باشی و به پستی و فرودستی نیفتی. مهم است که بی حرمت نکنی، و مهم است که باهوش باشی.

   دخترم؛ از شکست ها درس غرور بگیر. مغرور باش و به خودت بها بده. اجازه ی تکرار شدن وقایع ناخوشایند را مده. تجربه های تلخ یکبارش کافیست. احمق ترین آدم ها هم از یک مار دو بار نیش نمی خورند؛ هرچه هم مار خوش خط و خالی باشد و چشم هوش و حواس را کور کند. چشم هوش و حواست را محض ادای احترام به شخصیت خودت هم شده تیز کن. گاهی نیش بخور و درد اشتباه را با تمام جسم و روحت بچش. درمورد ضعف هایت اندیشه کن و مراقب مارهای اطراف باش. تردید کن. درباره ی آدم ها همیشه بامحبتِ بدبین باش. همیشه از بودن با دوستان خوب لذت ببر، و همیشه منتظر نبودن گاه گاه همه ی لذت هایت باش.

   هرچه کنی بزرگ شدن را نمی توانی از خط معوج زندگیت حذف کنی، اما آگاه باش که شیوه ی بزرگ شدن کتاب قانون ندارد، و تو توانایی آن را داری تا شمایل تصور خودت را از زندگی به روزهایت ببخشی و از دلخواه بودن اوضاع لذت ببری. هرگز نگران مسائل ناخواسته و زشت مباش. فراموش نکن که بیشتر آدم بزرگ ها وقتی متولد می شدند مادری که برایشان نامه بنویسد نداشته اند!

   می دانی؛ مادر شدن به آن آسانی ها که تو فکر می کنی نیست...


یه روزی...


 

نامه ای به پسرم

 

پسرم! پسر ِخوبم!

میدونم که تو هم یه روزی عاشق می شی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی می گی که دوسش داری!...

این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق!

که تو حاصل عشقی پسرم!

مامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت می خوره...
عزیز دلم! یک وقتهایی زن،بی حوصله و اخموست، روزهایی میرسه که بهونه می گیره.
بدقلقی می کنه و حتی اسمتو صدا می کنه و تو به جای جانم همیشگی می گی : "بله"
و اون میزنه زیر گریه ...
زنها موجودات عجیبی هستند پسرم ...
موجوداتی که می تونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بی توجهیت از پا درشون بیاری ...
باید برای اینجور وقتها آماده باشی.
باید یاد بگیری که نازش رو بکشی ...
عزیزم! پسر مغرور و دوست داشتنی من!
ناز کشیدن شاید کار مسخره ای به نظر برسه، اما باید یاد بگیری ...
زنها به طرز عجیبی محتاج لحظه هایی هستن که نازشون خریدار داره ...
میدونی؟ این ویژگی زنه گاهی غصه هاش مجبورش می کنن به گریه...! خیلی پاپی دلیل گریه ش نشو ...
همیشه نیازی نیست دنبال دلیل و چرا باشی تا بخوای راه حل نشون بدی ...

گاهی فقط باید بشنویش.
بذاری تو بغلت گریه کنه و بعد فقط دستش رو بگیری و ببریش بیرون یه هدیه کوچولو براش بگیری و بگی که چقدر خوشگله! ازش تعریف کنی و باهاش حرف بزنی ...
یاد بگیر که با مردونگیت غصه هاشو آب کن نه از غصه آبش کنی ...
اگر هم پای فاصله در میونه کافی هست که نازش کنی ...
بهش زنگ بزنی و باهاش حرف بزنی ...

اگر بازم گریه کرد و آروم نشد دلسرد نشو، باز هم صداش کن! عاشقانه صداش کن، حتی اگر واقعا خسته‌ای !
بهت قول می دم درست اون لحظه ای که داری فکر میکنی این صدا کردنا فایده ای نداره و نمی خواد حرف بزنه و می خواد تنها باشه، بر می گرده طرفت و توی آغوشت خودشو رها می کنه و  ...
زنها هیچ وقت این لحظه ها که پاش وایسادی رو فراموش نمی کنن و همه انرژی که براش گذاشتی و بهت بر می گردونن ...
پسرم!

این روزها که می نویسم هنوز دخترکی هستم پر از آرزو، دخترکی که روزی زن می شود.
مادر می شود
مادر تو

"تهمینه میلانی"

حساب و کتاب خوشبختی ....

خوشبختی یعنی قلبی را نشکنی 
دلی را نرنجانی ، آبرویی را نریزی و دیگران از تو آسیبی نبینند 
حالا برو ببین چقدر خوشبختی

پستای رمزدار من...

توی پستای رمز دار زیر چیزخاصی ننوشتم 

اصولا یا باید قضیه خیلی شخصه باشه یا اینکه حالم بد باشه تا پستیو رمز دار کنم... 

پستای زیرم حاصل یه حال خوب نیستن 

و چون نمیخوام حال خوب کسیو بد کنم یا 

خدایی نکرده آرامش کسیو به هم بزنم 

برای همینم پستا رو رمز دار کردم... 

چیزای جالبی برای خوندن نیستن... 

فقط انگار زمستون یکم زودتر مهمون این روزای این بهمن ماهی شده... 

باهاش غریبه نیستم و میتونم مواظب خودم باشم ...

خوشحال میشم اگه کسی نخواد اون پستا رو بخونه... 

جلبک خاتون عزیز کامنتدونیتو تعطیل کردی واسه همین فرستادن رمز برات مشکله... 

اول این پستو بخون اگه بازم خواستی رمز رو داشته باشی یه پست بذار که بتونم رمزا رو برات بفرستم... 

در مورد بقیه ی دوستامم همین طور... 

در ضمن اگر کسی خواست اون پستا رو بخونه 

من مسئول سوءبرداشت هایی که ممکنه پیش بیاد نیستم... 

حال من شاید به خاطر یه موردی که برای کسی مهم نباشه هم میتونه بد شه چون برام مهمه 

و برعکس ممکنه برا همه مهم باشه ولی برای من نه... 

همین....