ﻫﯿـــــــــــﭽکــــــــــــﺲ ﺑﺮﺍﯾـﺖ ﻧﻤﯽ ﻣـﺎﻧﺪ، ﺑﺎﻭﺭ ﮐــــﻦ
امشب این گشت زدنای بی هدف بدم نگذشت...
اتفاقی شعر زیر رو پیدا کردم الانم که
آهنگ فردا نمیشه از سعید مدرس...
یکم عاشقانه اس ولی دو سه تا جمله شو دوس دارم...
خلاصه که من دوس داشتم...
این آهنگو که گوش میدادم فقط به این نتیجه رسیدم که روزا چقدر زود میگذرن!
اصلا عمرمون به معنی واقعیه کلمه میگذره!
روزا خوب یا بد میگذرن!
آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم
مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم
قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم
تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم
وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم
حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"
نجمه زارع
نفس تنگی گرفته اند روزهایم هیچ دارویی هم انگار اثر نمی کند
بر حالشان هرچند که داروها را من بی تجویزِ دکتر
به خوردشان می دهم با دستِ من بمیرند بهتر است
تا به دستِ روزگار آخر به هیچ کجایِ روزگار بر نمی خورد
و این برایِ منی که به حدِ کافی سردی و بی تفاوتی دیده ام
سخت که هیچ درد است . .
راستش را اگر بگویم گاهی عجیب نا امید می شوم
مثلِ امروز
مثلِ فردا
اصلا مثلِ تمامِ این روزهایی که دارد می آید و
به راحتیِ رفتنِ آدمها می رود
خدا جان تو نشنیده بگیر گاهی جسارت می کنم و یاوه گویی می کنم
می دانی که آدم است کاسه کوزه ها را گاهی باید
بر سرِ امید بشکند
بلکه کسی این حوالی به خودش بیاید
چقدر کار دارم فردا
باید باز هم لبخندم را رویِ صورتم بنشانم
خودم را مرتب کنم و به اهالیِ این روزهایِ زمستانی
بگویم: لبخند بزن جانم . . دنیا آنقدرها هم بد نیست . .
دختـــــرم،تــــاج سرم
من و تــــو
هر دو ز یکـــــ آغازیــــمتو همان مـــــادر فرداهایـــی
من همان دخـــــتر دیــــروزینم
نقشه ی کهـــنه ی دیروزی مــن
نقش فـــردای تو نیستــــــ
خوبــــ مـــیدانم من
با همیــــن چشم
نباید به جهانــتــــــ نگریستـــــ
کــــاش میدانستـــــــی
مادرتـــــــ با همه
هم نســــلانش
بذرهـــــای بدوی میپاشید
تا تو با آن پسر همســایه
هر دو
یکســـــان و برابر باشید
تا اگر ســاده سلامش کردی
کس نگوید که عجـبــــــ
عاشـــق بود!
برسی تا به نهــــایتـــــتا بدان قلــــــه ی اوجکه تـــو را
لایــــق بود
منع تصویر نگـــــردی هرگز
نه به سبک و مدل ترسیمتـــــــنه خدا ناکرده
سر اعلامیــــه ی ترحیمتــــــ!
آرزویم اینستـــــــ
که در آییـــنه ی فردایی تو
نه تو حـــــوا باشی
و نه شویتــــ آدمهمه انســـــان باشـــیم
و من آن مادر دیـــــروزی نه
که همان دخــــتر امروز شوم
و بر این فاصــــــله هابا قدمهـــــای تو
پیـــــروز شوم