زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

هنوز زنده اید ؟

آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛

برای آنها تنها نشانه ی حیات؛

بخار گرم نفس هایشان است!

کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی!

از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟ ...


لبخند بزن....

لبخند بزن؛

برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند،

تجربه ثابت کرده است که گاه قوسی کوچک ، میتواند معماری بنایی را نجات دهد ...




زندگی شاید آن لبخندی است که امروز دریغش کردیم...

شب آرامی بود


می روم در ایوان، تابپرسم از خود


زندگی یعنی چه؟


مادرم سینی چایی در دست


گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من


خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا


لب پاشویه نشست


پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد


شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش


 زیبای یقین


با خودم می گفتم :


زندگی،  راز بزرگی است که در ما جارست


زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست


رود دنیا جاریست


زندگی ، آبتنی کردن در این رود است


وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام


 ورود آمده ایم


دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟


هیچ!!!


زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند


شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری


شعله گرمی امید تو را ،  خواهد کشت


زندگی درک همین اکنون است


زندگی شوق رسیدن به همان


فردایی است ، که نخواهد آمد


تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی


ظرف امروز ، پر از بودن توست


شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی


آخرین فرصت همراهی با ، امید است


زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،


به جا می ماند


زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ


زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود


زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر


زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ


زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق


زندگی ، فهم نفهمیدن هاست


زندگی ، پنجره ای باز،  به دنیای وجود


تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست


آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست


فرصت بازی این پنجره را دریابیم


در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم


پرده از ساحت دل برگیریم


رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم


زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است


وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست


زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند


چای مادر ، که مرا گرم نمود


نان خواهر ، که به ماهی ها داد


زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم


زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت


زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست


لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست


من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.




                                         

آرامش....

امشب با دوتا دوست "دیوونه"

حرف زدم... 

الان آروومم... سبک... 

امشب به وب همه سرزدم... 

خدایا مرسی بابت آرامش... 

مرسی برای اینکه بلدی چطور حالمو خوب کنی... 

برای تک تکتون بهترین ها رو آرزو دارم... 


نقطه سر خط...

ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﺬﺍﺭﯼ !
ﺑﺎﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ
ﺑﺎﺯ ﺑﺨﻨﺪﯼ
ﺑﺎﺯ ﺑﺠﻨﮕﯽ
ﺑﺎﺯ ﺑﯿﻔﺘﯽ ﻭ ﻣﺤﮑﻤﺘﺮ ﭘﺎﺷﯽ
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯼ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﻫﺎ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ
ﺑﮕﯽ :
ﻣﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯾﻦ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﻡ
ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ . .


مرسی که هستی....


خدای من،


مردم همه شکر نعمت های تو را میکنند؛


اما من،شکر بودنت؛


                           تو نعمت منی …




تا اطلاع ثانوی تعطیل....

چند وقتی است که خسته ام!

دلم هوای روز تعطیل کرده است .


شاید نیاز باشد برای تعمیر دلم کاری بکنم.


شاید دیوار های آن فرسوده شده باشد .


دیگر فضای آن ، طاقت غوغا ندارد .


آری...


تا اطلاع ثانوی دِلم تعطیل است !!!