زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

زندگی شاید آن لبخندی است که امروز دریغش کردیم...

شب آرامی بود


می روم در ایوان، تابپرسم از خود


زندگی یعنی چه؟


مادرم سینی چایی در دست


گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من


خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا


لب پاشویه نشست


پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد


شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش


 زیبای یقین


با خودم می گفتم :


زندگی،  راز بزرگی است که در ما جارست


زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست


رود دنیا جاریست


زندگی ، آبتنی کردن در این رود است


وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام


 ورود آمده ایم


دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟


هیچ!!!


زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند


شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری


شعله گرمی امید تو را ،  خواهد کشت


زندگی درک همین اکنون است


زندگی شوق رسیدن به همان


فردایی است ، که نخواهد آمد


تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی


ظرف امروز ، پر از بودن توست


شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی


آخرین فرصت همراهی با ، امید است


زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،


به جا می ماند


زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ


زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود


زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر


زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ


زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق


زندگی ، فهم نفهمیدن هاست


زندگی ، پنجره ای باز،  به دنیای وجود


تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست


آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست


فرصت بازی این پنجره را دریابیم


در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم


پرده از ساحت دل برگیریم


رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم


زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است


وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست


زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند


چای مادر ، که مرا گرم نمود


نان خواهر ، که به ماهی ها داد


زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم


زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت


زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست


لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست


من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.




                                         

نظرات 9 + ارسال نظر
محمد شنبه 28 آذر 1394 ساعت 10:06 http://aban93.blogsky.com/

زندگی یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟؟

زندگی فقط آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است نه غرق شدن در آن....

اشک مهتاب پنج‌شنبه 26 آذر 1394 ساعت 21:43 http://ehsasebinazir.blogsky.com

سلام عزیزم ..
شرمنده تازه امروز رسیدم مشهد..
کمی سفرم طولانی شد...

سلام عزیزم...
به سلامتی...

سهیلا پنج‌شنبه 26 آذر 1394 ساعت 19:02 http://rooz-2020.blogsky.com/

چه انتخاب زیبایی
مرسی دختربهمنی مهربون

مرسی عزیزم ممنون

لیمو@@1 پنج‌شنبه 26 آذر 1394 ساعت 14:42 http://lemoo100.rzb.ir

سلام مرررررررررررسی در مورد نوشته هام لطف دارین

سلام...
ممنون..

مریم بانو پنج‌شنبه 26 آذر 1394 ساعت 08:56 http://rozhan313.blogsky.com

x چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 23:08

ممنون بد نیستم

هستم ولی اینقدر ذهنم پره که مجال نمیده حرفی بزنم (چیزی تایپ کنم)

نیما چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 19:16 http://from-sky.blogsky.com

بله،
"زندگی همان رسم پذیرایی از تقدیر است.. ."
بسیار عالی و سرشار از شورِ نابِ زندگی.
پیروز باشید.

سلام...
مرسی...
همچنین...

آنیتا چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 15:31 http://girl352.blogfa.com

سلوووووووم دوستم
چطورررررررری؟
خوبی؟
وبتو دوس داشتم
ب وبم بیا
منتظرم
راستی وبم نویسنده هم میپذیره:دی
تبادل لینکم داریم:دی
دیگ همین
بوس:دی
بای:دی

سلام...
خوش اومدی عزیزم...
مرسی.... حتماً سرمیزنم...

x چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 14:53

بردهای زندگی همیشه به سود قویترین ها و سریعترین ها پایان
نمی پذیرد! دیر یا زود، بُرد با کسی است که بردن را باور دارد!

----

سلام

احوالت چطوره دوست جان ؟

سلام عزیزم....
مرسی خوبم...تو خوبی ؟
نیستی!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.