تنهایی بد نیست ، اما خوب هم نیست، تنهایی همه چیز را در دراز مدت بی دلیل مهم می کند .
تنهایی باردار است و مدام در حال زایمان، وسواس ، نفرت،خشم، اما بچه های خوب هم زیاد دارد، آرامش،سکوت،فکر،حتی بچه خوبها در تنهایی من بیشترند...
اما یک نفر که تنهاییش را با شما نصف کند ، نعمت بزرگیست!
یکنفر باید باشد که در زندگی کنارتان باشد ، اما تنهاییتان را از دست تان نگیرد!
کاری کند تا تمام بچه بد ها را سقط کنید...من یک مامای درجه یک سراغ دارم
صابر_ابر
بعضى ها هم هستند به هرکسى که میرسند جملاتى از قبیل چقدر پیر شدی ، چرا انقدر لاغر شدى و غیره را تحویل شخص مقابل مى دهند و بعد هم هزار حرف و حدیث که فلانى را دیدى چقدر از بین رفته بود؟
آدمهایى هم هستند که بجز زیرزیرکى آسیب رساندن و جان دیگران را به لب رساندن کار دیگرى بلد نیستند.
آدمهاى تنگ نظرى هستند که طاقت دیدن خوشبختى دیگران را ندارند.
این زمان نیست که آدمها را پیر میکند، شکسته میکند و طاقت و توان را مى ستاند.
بلکه همین حرفها هستند، همین زخم زبان ها! همین نیش و کنایه ها! کمى فرهنگ آداب و معاشرت هم بد نیست!
مینا_ضرابى
آدمای دنیای واقعیم چه خانواده چه دوست و حتی آقای سوپر مارکتیم میدونن که من به شدت عاشق بستنی ،قهوه ،پاستیل ،کاکائو و شیر کاکائو هستم...
میشه یه روز نه چندان خوب مثل امروز رو با یه عدد بستنی خانواده ی میهن یه کوچولو شیرین تر کرد :)
اونم وقتی که هوا همچنان سرده :)
اصلاً کی گفته بستنی رو توو زمستون نمیشه خورد ؟
اصلاً کی گفته یه نفر تنهایی نمیتونه یه ظرف بزرگ بستنی خانواده رو نوش جون کنه ؟^_^
زمستونه و سرما و بستنیش و خیال هوای معرکه ی بهاری این شهر که در پیشه :)
وقتی دائم میگوییم گرفتارم، هیچوقت آزاد نمیشویم.
وقتی دائم میگوییم وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمیکنیم.
وقتی دائم میگوییم فردا انجامش میدهم، آن فردا هیچوقت نمیآید.
خستهام ریرا!
میآیی همسفرم شوی؟
گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران است....
سیدعلی_صالحی
اسفند خواهش پسر بچه ای ست وسط پیاده رو که:
"ماهی قرمز می خواهم!"
شوق زوجی ست که در شلوغ ترین عصر شهر به دنبال لباس نامزدی، مغازه ها را می گردند.
حال خوش دستفروشی ست که می تواند چند روزی بی دغدغه ی مامورین بساط کند.
قول پدری ست به دخترش که:
"بازار شب عید خوب است؛ لباس عیدت جور است!"
امید یک بیمار سرطانی ست به بهار؛ به رویش دوباره ی موهایش.
غرغر دخترکی ست که به اجبار مادر باید دستی به سر و روی اتاقش بکشد!
شک و تردید پیچاندن کلاس ها:
"از بیستم یا بیست و پنجم؟"
اسفند حس هم آغوشی گربه های روی بام و عطر گندم هایی که کم کم باید سبز شوند...
عطر خوشی است!
بوی عیدی بوی کاغذ رنگی...
کمیل_پورقربان