حدودا یه ماه قبل عروسی یک از اقوام بود که امیرعلیم میشناختش...
پیام داده بود که بهش گفتم امیرعلی عروسی سینا اس....
میگه عه اونم عروسی کرد؟پسرعموتم که میخواد نامزد کنه دختر عموتم که گفتی دیشب عقدش بود میگه دقت کردی طایفه ی شما جدیدا چقدر تلفات داده؟بپا یه وقت نری توو این لیست بعدم هر هر میخنده:)
راست میگه تقریبا مجردای خانواده پدری دیگه قدر انگشتای دو تا دستم نمیشن....
مامان میگفت توو مراسم عروسی سینا حس کردم که دارم پیر میشم،یه زمانی ما و پدر مادر سینا و کل هم نسلای من خییییلی جوون بودیم و درگیر بالا و پایین زندگی بودیم،شماها کوچیک بودین....حالا ببین چقدر بزرگ شدین،داریم دونه دونه دعوت میشیم به مراسم عروسیتون و من هربار میبینم که همه ی ما داریم پیر میشیم و شماها بزرگتر....
بعدم نگا میکنه به من و میگه کاش تو همیشه بچه میموندی،چه زود بزرگ شدی تو ،اگه به من باشه اصلا عروسی نکن تو یکی:)
*عنوان از مرتضی فتحی
سه عدد خاله جان دارم که هی فرت و فرت این پنچ روزه برام اسپند دود کردن که مبادا چشم بخوری خانم خوشگله :)
یعنی شما جوجه اردک زشتم باشی عکسشو حس میکنی:)
عاقا این دهه هشتادیا چی هستن دقیقا؟چه نوع جانوری؟
نیم وجبی با یه وجب قدش میبینه داره مار و پله رو میبازه و کاریم از دستش برنمیاد ،خیلی حق به جانب بازی رو بهم میزنه و میره:/
گودزیلای جر زن:/
امیر علی یه گندی زده داره مثلا جبران میکنه میگه خله ترسناک!زورگو!
میگم خاک بر سرت اینا مثلا تعریفه؟
میگه آره خب:/
یاد پویا و نهال افتادم که به من میگن گنگستر:/
واقعا مرسی دوستام که چه خوب ازم تعریف میکنن:/