دیشب پیام داده داره یه مشت چرت و پرت پشت سر هم ردیف میکنه!!
از اولین پیامش تا جایی که بالاخره حرفش رو زد میدونستم چی میخواد بگه.... اما صبر کردم و اصراری برای گفتنش نکردم...
خونسردی منو که دید بچگانه ترین دروغی که میتونست بگه رو گفت!
گفت که یکی از دوستاش منو دیده و الان میخواد منو با دوستش آشنا کنه...
نظرم رو میپرسید...
نزدیک به ده بار گفتم نه و هر بار باز از اول شروع میکرد به توضیح دادن....
جوابم همون بود...
امروز باز دوباره میاد باشگاه.... البته به احتمال زیاد...
امیدوارم حرفی از دیشب نزه چون جوابم هنوزم به مثلاً دوستش نه عه....
عینکم رو گذاشتم رو میز و دارم به دلقک بازیای محمد میخندم ....
آیسان صدام میکنه... نگاش میکنم ،زُل میزنه توو چشمام چیزی نمیگه...
سرم رو کج میکنم که یعنی چیه ؟
میگه چشمات خیلی قشنگه یعنی خیلی خیلی خیلی قشنگ...
یه لبخند ملایم میشینه روی لبم و آروم میگم چشمات قشنگ میبینه عزیزم...
دوباره صدام میزنه تا نگاش کنم اینبار سحرم باهاش هم صدا میشه و میگه نه واقعاً خیلی قشنگن...
چیزی نمیگم و فقط مسیر نگاهم رو عوض میکنم و کتابم رو نگا میکنم...
آیسان آروم کنار گوشم میگه فک کن اگه این چشما یه ذره آرایش شن چی میشن...
بعدم خودش میخنده...
بعدم به عینکم اشاره میکنه و میگه حیف این چشما که بمونن پشت عینک...
میخنده و به صندلیش تکیه میده و ساکت میشه....
*عنوان از هوشنگ ابتهاج
من دورم...
و این دور بودن حالم رو خوب تر کرده...
ما حرف زدن رو ،درست حرف زدن ،بدون رنجوندن هم رو فراموش کردیم...
ببخش اما این دور بودن نه بهم عذاب وجدان میده و نه حتی ناراحتم میکنه...
بابا....
دور شدیم از هم و متاسفانه اونقدر بد به هم زخم زدیم که من حتی تلاشی نمیکنم برای دوباره نزدیک شدن...
جای زخمات غرورم رو به درد میاره بابا...
همین طور دور باشیم... دور بمونیم...
قلبم رو به درد میاره حرفات ،نمیدونم شاید غرورم بیشتر از قلبم به درد میاد... نمیدونم بابا اما مطمئنم دور بمونیم بهتر عه....
*عنوان از فرناندو پسوا
دلگیرم
شبیه ِ موسیقی ِ بی کلامی
که می خواهد
در گلوی ویولن ی خسته
پرنده ای را ببوسد!
هیچ پرنده ای
روی سیم های ویولن
نمی نشیند.
دلگیرم
شبیه ِ موسیقی ِ بی کلامی
پر از حرف...
#معصومه_صابر
یه چیزی هست به نام حوصله سر رفتن!
عاقا مربی گف پاشو بیا فلان باشگاه ،منم عین بز گفتم باشه میام...
الانم اومدم! خیلی زودتر از همه!