زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

من تماشای تو می‌کردم و غافل بودم کز تماشای تو خلقی به تماشای منند

عینکم رو گذاشتم رو میز و دارم به دلقک بازیای محمد میخندم ....

آیسان صدام میکنه... نگاش میکنم ،زُل میزنه توو چشمام چیزی نمیگه... 


سرم رو کج میکنم که یعنی چیه ؟

میگه چشمات خیلی قشنگه یعنی خیلی خیلی خیلی قشنگ... 

یه لبخند ملایم میشینه روی لبم و آروم میگم چشمات قشنگ میبینه عزیزم... 

دوباره صدام میزنه تا نگاش کنم اینبار سحرم باهاش هم صدا میشه و میگه نه واقعاً خیلی قشنگن...


چیزی نمیگم و فقط مسیر نگاهم رو عوض میکنم و کتابم رو نگا میکنم... 

آیسان آروم کنار گوشم میگه فک کن اگه این چشما یه ذره آرایش شن چی میشن... 

بعدم خودش میخنده... 

بعدم به عینکم اشاره میکنه و میگه حیف این چشما که بمونن پشت عینک... 

میخنده و به صندلیش تکیه میده و ساکت میشه.... 


*عنوان از هوشنگ ابتهاج