زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

آدم های امن....

آدم‌ های امن، همان‌هایی هستند که همه چیز می‌توانی بهشان بگویی؛


بدون این که قضاوت یا تحقیرت کنند.


می توانی کنارشان احساس بودن کنی.


کسانی که فقط خودِ خودِ خودت هستی که برایشان مهمی .


کسانی که ﺩﺳﺘــــﺖ ﺭﺍ می گیرند .


ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺧﯿـــــــﺎﻝ ...


ﺩﺳـــــتت را می گیرند ﺑﻪ ﺭﺳــــﻢ ِمحبت .


ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳــــــﺖ ﻫــــﻮﺍیت ﺭﺍ ﺑﯽ ﺍﺟــــــــﺎﺯﻩ به رسم رفاقت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷند !


گاهی تورا فرو می‌ریزند برای بنای جدید.


آدم های امن گل های قالی اند؛


نه انتظار چیده شدن دارند نه دلهره پژمردن.


همیشگی اند.


گنجینه اند.


سرمایه اند.


آرامش خاطرند....


کاش هرکس یک آدم امن در زندگیش بیاید!!!


راستش را بخواهی...

راستش را بخواهی بانو



امروز اتفاق خاصی رخ نداد



فقط حدود عصر



بارانی کوتاه بارید



اما زار زار ...



سهیل ملکی 

دختر بدی شدم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اندوه ثریا...

راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم
بی‌قراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم
استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم
عشق هرروز دلم را به کناری می‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم
مرگ دل‌بستگی آخر دنیای من است
می‌روم شاید روزی به مزارم برسم


+بعضی از آهنگا انگار برای یه شعرن... 

مثل آهنگ ارمغان تاریکی از محمد اصفهانى.. 

نمیدونم این آهنگو تو چه حس و حالی نوشته.... ولی جزو بهترین آهنگاییه که گوش کردم... 


اینو تو وب یکی پیدا کردم... خوندم...بنظرم جالب اومد...

ﻫﯿـــــــــــﭽکــــــــــــﺲ ﺑﺮﺍﯾـﺖ ﻧﻤﯽ ﻣـﺎﻧﺪ، ﺑﺎﻭﺭ ﮐــــﻦ          

ﻫﯿـــــﭽﮑــــــﺲ ، ﻧـﻪ ﺁﻧﮑـﻪ ﮐﯿﻨــﻪ ﺗـﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﻧــﻪ ﺁﻥ ﻣﺠﻨــﻮﻧﯽ ﮐـــﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫـﺰﺍﺭﺑﺎﺭ ﺑـﺮﺍﯾﺖ ﻟـــــــــﺎﻓـــــــ ﻣﺮﺩﻥ ﻣﯿﺰﻧﺪ ، ﺩﻧﯿـﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃـﻮﺭﯼ ﻧﺎﻋـﺎﺩﻻﻧﻪ ﺑﺴـﯽ ﻣﺘﻀـﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫـﯽ ﯾﺎﻓﺖ ،
ﺍﻓﮑـﺎﺭﻡ ﺳـﻮﺕ ﻣﯿﮑﺸﺪ ، 
ﺑﻪ ﮐﺪﺍﻣﯿـﻦ ﺛﺎﻧﯿــﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪگﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺍﻋﺘﻤــﺎﺩ ﮐﺮﺩ 
ﺑــﻪ کﺪﺍﻣﯿـــﻦ ﺍﻧﮕﯿـﺰﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺧـﻮﺑﯽ ﻫﺎ ﮔﻔـﺖ ﻭﻗﺘـﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﻫـﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﻟﯿــﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺑـﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺗــﻮ ﻣﯿﺪﻫﺪ 
ﻧﻪ ﺍﯾﻨـﮑﻪ ﻧطق ﺍﺣسﺎﺳﻢ ﺑﺎﺯ ﺷــﺪﻩ ﻭ ﺩﻟـــــﻢﭘـﺮ ﺍﺳـﺖ ، ﻧــﻪ ، ﺩﻝ ﭘـــﺮﯼ ﻭ ﺩﻟﺨـﻮﺭﯼ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻧﯿﺴـﺖ ﻓﻘـﻂ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﺤـﻈـﻪ ﻫـﺎ ﻧﯿﺴـﺖ ، ﭼـﺮﺍ ﮐـﻪ ﻣـﻦ ﺍﺯﻋﻤـﻖ ﺟـﺎﻥ ﺩﯾﺮﯾـﺴﺖ ﺑﺎﻭﺭﻫـﺎ ﻭ ﺩﻟﺨــﻮﺷﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮔـﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ، ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﻢ ﺑـﺮﻭﻡ , ﺁﻧﻘــﺪﺭ ﺩﻭﺭ ﮐـﻪ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸـﺖ ﺭﺍ ﮔـﻢ ﮐﻨـﻢ ﺁﻧﻘـــﺪﺭ ﮐــﻪ ﺩﯾـﮕﺮ ﮐﺴـﯽ ﺭﺍ ﺟـﺰ ﺧــﻮﺩ ﻧﺒﯿﻨـﻢ ، ﺻـﺪﺍﯾـﯽ ﺟـﺰ ﺧـﻮﺩﻡ ﻧﺸﻨـﻮﻡ ، 
ﮔﺎﻫـﯽ ﺩﻟـﺖ ﻣﯽ ﺧـﻮﺍﻫﺪ ﻧﺒﺎﺷـﯽ ﻭﻗﺘـﯽ ﺗﻤـﺎﻡ ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺍﺷــﺎﺭﻩ ﺩﻧﯿــﺎ ﺑﻪ ﺳﻤـﺖ ﺗـﻮﺳـﺖ
ﻭﻗﺘــی ﺑﺎﻭﺭﯼ ﺟـﺰ ﺧــﻮﺩﺕ ﺩﻟخـﻮﺷﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ،
ﺗﻨﻬــﺎیی ﺷﺎﯾﺪ ﺁﺧﺮﯾـﻦ ﻭ ﺑﻬﺘـﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺷـﺪ...

فردا...

امشب این گشت زدنای بی هدف بدم نگذشت... 

اتفاقی شعر زیر رو پیدا کردم الانم که 

آهنگ فردا نمیشه از سعید مدرس... 

یکم عاشقانه اس ولی دو سه تا جمله شو دوس دارم... 

خلاصه که من دوس داشتم...

این آهنگو که گوش میدادم فقط به این نتیجه رسیدم که روزا چقدر زود میگذرن!

اصلا عمرمون به معنی واقعیه کلمه میگذره!

روزا خوب یا بد میگذرن! 

  ادامه مطلب ...

با اینکه امروز روز خوبی بود ولی این شعر رو دیدم اتفاقی و الانم دوسش دارم

آوخ! هنوز زخمیم و رنج می برم
دنیا هر آنچه داشت بلا ریخت بر سرم

مردم چه می کنند که لبخند می زنند
غم را نمی شود که به رویم نیاورم

قانون روزگار چگونه ست کین چنین
درگیر جنگ تن به تنی نا برابرم

تو آنقدر شبیه به سنگی که مدتی ست
از فکر دیدن تو ترک می خورد سرم

وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت
از این همیشه ها که ندارند باورم

حال مرا نپرس که هنجار ها مرا
مجبور می کنند بگویم که "بهترم"

نجمه زارع