زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

خدا جان تو نشنیده بگیر...

نفس تنگی گرفته اند روزهایم هیچ دارویی هم انگار اثر نمی کند

بر حالشان هرچند که داروها را من بی تجویزِ دکتر

به خوردشان می دهم با دستِ من بمیرند بهتر است

تا به دستِ روزگار آخر به هیچ کجایِ روزگار بر نمی خورد

و این برایِ منی که به حدِ کافی سردی و بی تفاوتی دیده ام

سخت که هیچ درد است . .

راستش را اگر بگویم گاهی عجیب نا امید می شوم

مثلِ امروز

مثلِ فردا

اصلا مثلِ تمامِ این روزهایی که دارد می آید و

به راحتیِ رفتنِ آدمها می رود

خدا جان تو نشنیده بگیر گاهی جسارت می کنم و یاوه گویی می کنم

می دانی که آدم است کاسه کوزه ها را گاهی باید

بر سرِ امید بشکند

بلکه کسی این حوالی به خودش بیاید

چقدر کار دارم فردا

باید باز هم لبخندم را رویِ صورتم بنشانم

خودم را مرتب کنم و به اهالیِ این روزهایِ زمستانی

بگویم: لبخند بزن جانم . . دنیا آنقدرها هم بد نیست . .


به خودم بدهکارم...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جلبک خاتون!


تینا! 


این قضیه ی عملی که گفتی چیه ؟


آرزویم برایت این است که....

دختـــــرم،تــــاج سرم
من و تــــو 
هر دو ز یکـــــ
  آغازیــــمتو همان مـــــادر فرداهایـــی
من همان دخـــــتر
 دیــــروزینم
نقشه 
ی کهـــنه ی دیروزی مــن 
نقش
 فـــردای تو نیستــــــ
خوبــــ مـــیدانم من
با همیــــن 
چشم
نباید به جهانــتــــــ نگریستـــــ
کــــاش میدانستـــــــی
مادرتـــــــ با همه

هم نســــلانش

بذرهـــــای بدوی میپاشید
تا تو با آن پسر همســایه
هر دو

یکســـــان 
و برابر باشید
تا اگر
 ســاده سلامش کردی
کس نگوید که عجـبــــــ
عاشـــق بود!
برسی تا به
 نهــــایتـــــتا بدان قلــــــه ی اوجکه تـــو را 
لایــــق 
بود
منع تصویر نگـــــردی هرگز
نه به سبک و مدل
 ترسیمتـــــــنه خدا ناکرده
سر اعلامیــــه ی ترحیمتــــــ!
آرزویم 
اینستـــــــ
که در آییـــنه ی فردایی تو
نه تو
 حـــــوا باشی
و نه شویتــــ
 آدمهمه انســـــان باشـــیم
و من آن مادر دیـــــروزی نه
که همان دخــــتر امروز شوم
و بر این فاصــــــله هابا قدمهـــــای تو
پیـــــروز
 شوم


امروز کاری کن....

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت‌اندیشی بروی. 
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!
                                  شعری از پابلو نرودا

دیوانگی....

این دیوانگیست

که از همه گلهای رُز تنها بخاطر اینکه
خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم

 

که همه رویاهای خود را تنها بخاطر اینکه
یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم


این دیوانگیست ...

که امید خود را به همه چیز از دست بدهیم بخاطر اینکه
در زندگی با شکست مواجه شده ایم


که از تلاش و کوشش دست بکشیم بخاطر اینکه
یکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است


این دیوانگیست ...

که همه دستهایی را که برای دوستی بسوی ما دراز می شوند بخاطر اینکه
یکی از دوستانمان رابطه مان را زیر پا گذاشته است رد کنیم


که هیچ عشقی را باور نکنیم بخاطر اینکه
در یکی از آنها به ما خیانت شده است


این دیوانگیست ...

که همه شانس ها را لگدمال کنیم بخاطر اینکه
در یکی از تلاشهایمان ناکام مانده ایم


به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچار این دیوانگی ها نشویم
و به یاد داشته باشیم که همیشه


شانس های دیگری هم هستند
دوستی های دیگری هم هستند
عشق های دیگری هم هستند
نیروهای دیگری هم هستند
و افق های بهتری هم هستند


تنها باید قوی و پُر استقامت باشیم
و همه روزه در انتظار روزی بهتر و شادتر از روزهای پیش باشیم ...

کوچولوی من....

می دانی کوچولوی من زمانی که مشکلات بروز می کنند، اتفاقات غیر منتظره رخ می دهند ، وقتی در جاده ای هستی که همه چیز سربالایی به نظر می رسد ، وقتی پولت کم و بدهی هایت زیاد است ، وقتی می خواهی بخندی و آه می کشی ، وقتی غم و غصه هایت زیاد است و می خواهد تو را به زیر بکشد چه می کنی؟ آیا فریاد می زنی، آیا رها می کنی و می روی در پی سرنوشت ، واقعا چکار می کنی؟

 

اگر لازم است کمی بیاسای ولی تسلیم نشو زیرا زندگی پر از فراز و نشیب های فراوان است و این موضوعی است که گهگاهی اتفاق می افتد و چه بسیار کسانی که شکست خوردند در حالی که با کمی مداومت می توانستند پیروز شوند . تنها کسانی موفقیت را درک کردند که تسلیم نشدند هرچند سرعتشان کم بود هرچند گامهای ایشان کند بود زیرا آنان فقط به رسیدن فکر می کردند رسیدن به آنجایی که باید می رسیدند .

 

کوچولوی من باید بدانی که زندگی یک سفر است و هر بخش از آن یک سفر کوتاه اما در نوع خود کامل . از یک نویسنده ناشناس می خواندم که زندگی را این گونه تفسیر کرده بود که چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است که پاهایت زخمی و کوله ات پر از مشکلات باشد ولی سخت تر از آن این است که ندانی به کجا می روی .

 

حتما ً سؤال خواهی کرد از کجا بدانم باید کجا بروم. نمی دانم آیا کتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده ای یا خیر ؟ آلیس وقتی در سرزمین عجایب گم شد تقاضای کمک کرد و گربه به او گفت به کجا می خواهی بروی ، آلیس گفت نمی دانم ، گربه گفت پس فرقی نمی کند به کجا بروی . پس دقت کن به کجا می روی ، با کدامین پا می روی و به کدام سو می روی زیرا مسافری در شهری غریب بدون داشتن نقشه گم می شود.

 

پس باید مسیر زندگی ات را مشخص کنی ، هدفت از طی این مسیر زندگی چیست و این را بدان که هیچ ثروتی در تپه های قدیمی یافت نمی شود ثروت در یک قدمی ماست خوشبختی در نزدیکی ماست ، فقط باید چشم باز کنی و ببینی .

 

دقت کن چه عینکی از پیش داوری ها بر روی صورت تو قرار گرفته است ، اسیر کدام رنگی و چه رنگی را برای ادامه مسیر انتخاب کرده ای ، خشم ، نفرت ، جنگ ، صلح ، دوستی و یا آشتی ؟ آیا هیچ اندیشیده ای که کدام را انتخاب کرده ای و یا از کدام یک از آنها در حال استفاده هستی؟ قبل از هرچیز و هر انتخاب کمی استراحت کن تا بتوانی در حین عبور از صخره های زندگی با فکر عمل کنی تا به واهه های پر از آب و خوشبختی برسی . پس عجله نکن کمی بیاسای و اندیشه کن.