دقیقا یک ماه از شروع بیست و هشت سالگی میگذره و این مدت بیشتر از همیشه توو فکر این هستم که این همه نابسامانی رو چطوری میتونم به سامان برسونم....
جوابش هنوز دوره....
# عنوان از محمود درویش
Take onе, pour it out, it’s not worth cryin’ ’bout
The things you can’t erase
Like tattoos and regrets, words I never meant
And ones that got away
Left my livin’ fast somewhere in the past
And took another road
....
«من استاد سخنگفتن در سکوتم. در تمام زندگیام با سکوت سخن گفتم و سرتاسر تراژدیهای زندگیام را ساکت زیستهام.»
#یادداشتهای زیرزمینی
#فئودور داستایفسکی
بعد از مدتها دیشب یه فیلم سینمایی ایرانی نگاه کردم و قشنگ همون وسطای فیلم فهمیدم که چرا چندسالی میشه فیلم ایرانی نگا نمیکنم ، از آخرشم که هیچی نگم...
چشم پزشکم رو عوض کردم رفتم پیش چشم پزشک سابق مامان ، به خاطر دو ترم آخر و فشرده ی دانشگاه نتونستم سال قبل برگردم ایران برای چکاپ ، اونجام هر وقت وقت میکردم و تایم اداری هنوز تموم نشده بود و مشکلی پیش میومد استادم ویزیت میکرد هرچند اون همیشه سر عمل بود و من بین این بیمارستان اون بیمارستان در حالت دو...
خب چشمام ضعیف تر شده ، دکتر میپرسه هنوز عمل نمیکنی ؟ بهش توضیح میدم چندتا امتحان مهم برای معادل سازی و تخصص در پیش دارم و فعلا نمیتونم وقفه ای بین درس خوندنام بندازم ، با صبر گوش میده موافقت میکنه و میگه بعد عمل یه مدت نباید زیاد به چشات فشار بیاری و ما دکترام که متاسفانه هیچ وقت نمیتونیم همچین کاری کنیم و میخنده....
فعلا همین چند ماهی که اینجام به شدت نیازمند یاری چشامم....
بابا ، بدون اینکه بدونیم خیلی بهم شبیهیم و بدون اینکه سهمی درش داشته باشیم دو دنیای دیگه ایم....