زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

برشی از یک کتاب...

فقط مرغ‌های دریایی‌اند که از طوفان نمی‌هراسند، حتی وقتی در میان دریاها جهت خود را گم می‌کنند و جایی برای نشستن پیدا نمی کنند، آن ‌قدر بال می‌زنند که طوفان فرو نشیند و زمینی برای‌ نشستن بیابند یا در همان اوج جان می‌دهند، آن که در میان امواج می‌افتد مرغ دریایی نیست... مرغ دریایی در اوج می‌میرد... آخرین توان خود را صرف اوج گرفتن می‌کند تا سقوط را نبیند...!


#ضد_خاطرات 

#آندره_مالرو

ممنون ^_^

مرسی از تبریکات تک تک تون... 

مرسی به خاطر حرفا و آرزوهای خوبتون... 

مرسی که یادتون بود.... 


+نفس جان وبلاگتم که رمزداره پس همینجا ازت تشکر میکنم عزیزم :)مرسی به خاطر تموم حرفای قشنگت :)



لب همگی خندون تا ابد :)





گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم

صب پیام داده که دارم میرم ایران... 

مکث میکنم... 


فقط یه اموژی لبخند میفرستم و تایپ میکنم خوش بگذره... 

میپرسه میدونی بدیش چیه ؟

میگم چی ؟

میگه دوست داشتم شب تولدت باهم باشیم... ولی اشکالی نداره ده روز دیگه جشن میگیریم... 


تایپ میکنم مرسی که یادت بود آخرای تعطیلاته خوش بگذرون... 


برعکس لبای خودم براش اموژی لبخند میفرستم و تا آخرش همون اموژی رو براش میفرستم... 


احتمالاً من آدم مزخرفیم ولی اگه چیزی برام مهم باشه مهمه و اگه نباشه نیس... با این حساب.... اصلا هیچی... مرسی که یادت بود.... 



*عنوان از حافظ



هم بسوزی؛ هم بسازی؛ هم بتابی در جهان آفتابی؟ ماهتابی؟ آتشی؟ مومی؟ بگــو...!

خونه ی عزیز جون بودن مثل همیشه خوب بود... 

خیلیم خوب ^_^


*عنوان از مولانا 



دانی چه می‌رود به سر ما زِ دستِ تو ...

من با این همه حرف و این جای خالی چه کنم ؟


*عنوان از سعدی

برگشتم....

برگشتم شهر دانشجویی... 


زخم هایت را دوست داشته باش ...

پرسیدم: این زخم ها کِی فراموش می شوند؟

گفت: نخواه که فراموش شوند، بخواه که همراهت شوند.

گفتم: پس حالا حالا ها باید این زخم ها را به تن بکشم...

گفت: این زخم ها یک مرز هستند، مرز بین چیزی که بوده ای و چیزی که شده ای

این مرز را باید از حالا به بعد در زندگی ات حفظ کنی، در انتخاب هایی که خواهی داشت، در رابطه ات با آدم ها.

به مرور می بینی این زخم ها برایت قابل درک می شوند و دیگر آنقدرها دردناک نخواهند بود؛

و این یعنی زخم ها به جای زخم تبدیل شده اند و به " تجربه" تغییر ماهیت داده اند.


در پیچ و خم های زندگی وقتی نگاهت به آنها می افتد یادآورِ درس هایت می شوند و کمکت می کنند که قدم های بعدی را محکم تر و سنجیده تر برداری.

این زخم ها را دوست داشته باش، آنها تو را پخته تر کرده اند.



#پریسا زابلی پور