زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

من از سکوت تو بیرون می آیم و میدانم تو سال هاست در من حرف نمی زنی …

فردا سفر من شروع میشه... 
آخرین ساعت های بودنم رو با تلوزیون دیدن یا بغل کردن پسر کوچولو میگذرونم... 
هر بار که بغلش میکنم چیزی که توو گلوم بزرگ میشه رو قورت میدم و بهش لبخند میزنم... 
بهش میگم کاش تو رو هم با خودم میبردم... اونم فقط نگاهم میکنه... 

چمدونم رو بستم... اول چمدون کوچیکه بعد اونقدر بابا وسایل خرید که در نهایتا چمدون بزرگه رو برداشتم... 

یه ماه قبل رونا بهم گفته بود ما دوتا باهم هم اتاقی باشیم... منم قبول کرده بودم... خودش گفت و خودشم فراموش کرد... امشب که زنگ زدم بهش یادآوری کنم گفت با یکی دیگه قرار گذاشته و چون از کلاس ما فقط من و رونا بودیم و قرارمون هم بهم خورد الان به طرز مسخره ای حس تنهایی میکنم... 

به قول یکی اینکه در طی سفر چیا پیش میاد اصلاً معلوم نیست به خاطر همین اگه ناخواسته باعث ناراحتی و رنجیدن تون شدم حلال کنین... 

در اولین فرصت که به اینترنت دسترسی پیدا کردم وبم رو بروز میکنم... 

برای تک تک تون از ته دل بهترین ها رو آرزو میکنم ...
دل تون شاد لب تون خندون :)
رفقا ی مجازی ایام به کام تون :)

دختر بهمنی