زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

یه چندسالی میشه که دیگه اصلا تابستونا رو دوست ندارم،

شاید امسال سال آخری باشه که این حسو دارم!شایدم نه!

سه چهار سالی میشه که این تابستونا منو تا مرز دیوونگی میبرن،

همیشه از بلاتکلیفی و بی خبری بدم میاد و این اتفاق تمام و کمال توی تابستون برام میفته!

امسالم از این قاعده مستثنا نیس!

حس بدیه که بدونی زندگیت رو هواس....

اینکه ندونی کی قراره به مقصد برسی....

اینکه اصلا با زندگیت چند چندی؟

فعلا منتظرم این روزای آخرم بگذره تا مرداد....

مرداد میشه درست وسط این بلاتکلیفی!

اما به این روزا ترجیحش میدم!

فعلا باید صبر کرد،فقط صبر.....

میشنوی صدایم را؟

آی مهربانی که آن بالا نشسته ای

راه بندگی ات را گم کرده ام

ردی،نشانی

راه بلدی،چیزی

برایم نمی فرستی؟؟؟؟

دلم خوش نیست

           غمگینم

کسی شاید نمیفهمد

کسی شاید نمیداند

کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی

تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته

        میگویی

"عجب احساس زیبایی"

تو هم شاید نمیدانی...

الهی...

دست هایم را رو به خودت گرفته ام

رو به آسمانت...

برف یا باران فرقی نمیکند...

تنها...

کمی بیشتر

برمن ببار....؛

قدم نزن اینجا

این شعر ها آنقدر بارانی اند

که میترسم تمام لحظه هایت

خیس شوند.....!!!!!!

معنی خستگی را فقط خسته میفهمد....

کسی مثل من که از خودش هم خسته است.....

میدانی؟

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است!

و بچسبانی پشت شیشه ی افکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بیخیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکارت که

پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند

آنوقت با خودت بگویی:

بگذار منتظر بمانند!