زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

نتیجه ی چهار سال همکلاسی بودن:)

آذین از طرف دانشگاه رفته کارآموزی توو یکی از کشورای اطراف کشور دانشجویی میگه سه تا از هم گروهیام همکلاسیای تون...


میگم میدونم خودم اسماشونو فرستادم ، لیستاشونم دست من بود ، خبر دارم....


میگه پسر باورم نمیشه اینا اینقدر ازت میترسن حتی وقتی حرفتم میشه صاف میشن اصلا جدی میشن یعنی قشنگ مشخصه حساب میبرن...


میگم ترس نه ، لطفاً دارن ، احترام متقابل داریم


میگه نه بابا حتی خودشونم گردن میگیرن که ازت میترسن بعدم میخنده ، قهقهه میزنه...


میگم هم گروهیای من به جز دو نفر همه پسرن ، یازده تا پسر شر و شیطون ، قد و قواره هم که اصلا نگم ، خودم وقتی نگاهشون میکنم دقیقا با تمام قوا بالا رو نگا میکنم ، اونقدر هم شلوغن که قشنگ همه به اسم همه شون رو میشناسن ، از بس شلوغن ، از وقتی از کورس دو باهم همکلاسی شدیم حتی یه مورد هم شکایتی و مسئله ای پیش نیومده...



صدای قهقهه اش پشت تلفن میاد ، میگه نساء شاید باورت نشه ولی این خرسای گنده حتی انکار نمیکنن که ازت میترسن ....