زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

شب را چه گُنه، حدیث ما بود دراز...

ویدیوکال زنگ زدن میخندن،میگم چی شده؟‌ میگن چه احساسی داری که ایران اومدنمون یک ساله شده؟ میگم حس خاصی ندارم،شده دیگه...
محدثه میگه ولی من یه کم دیگه هم بمونم به روانپزشک نیاز پیدا میکنم و نسترن هم پشت بندش میخنده...

  

بین خنده های نسترن میگه اما خب داره یه سالگرد دیگه هم نزدیک میشه ،میگم دیگه چی؟
میگه سالگرد سماجت اون خواستگارت، همونی که سه ماه تمام هر روز مادر و خواهرش رو میفرستاد که  راضیت کنه ببینیش...
میگم بیخیال...میگه تو که از اول بیخیال ولی اون بنده خدا پدرش در اومد از بس خودش اومد تمام کس و کارش اومد و نه گفتی،چقدر  دنبال ماشینت راه میفتاد که بتونه یه جا ببینتت، بعد از کلی دنگ و فنگ که مامانش از مامانت شمارت رو گرفت  و زنگ زد بهت تو جوابش رو ندادی...

موهام رو میدم پشت گوشم و میگم من از همون اولش بهشون گفتم که فعلا نه قصد ازدواج دارم نه شرایطش رو ،ایشون کارشون اینجا بود خانواده اش اینجا بود،هدفش مشخص بود زندگیش اینجا چیده شده بود ولی من هنوز درسم تموم نشده برای تخصص هم میدونی چه برنامه هایی دارم برنامه های چند سال بعد مامان و بابامم میدونی که دارن کاراشونو میکنن برن،در نتیجه من آمادگیش رو نداشتم و راه مون کاملا از هم جدا بود،چند باری هم همسایه هامون رو واسطه فرستاده بودن ...

میخندن میگن همیشه جفتک میندازی...
لبخند میزنم و میگم تصمیم به این مهمی رو توو وقت درست با آدم درستش میگیرن نه الان که همه چی پا در هواست و لازمه برای خوشحال شدن یکی اون یکی از هدفاش بگذره....


#عنوان از مولانا