زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

شهر دوران کنکور من

داریم اولین قدم های جابجایی مجدد،بعد از سه سال رو به شهر دوران کنکورم ،برمیداریم...

باید اول خونه ی شهر زادگاه رو تعمیر کنیم که بابا قراره کاراش رو هماهنگ کنه...

منم امروز اینترنتی داشتم دنبال خونه میگشتم...

ببینیم چی پیش میاد....


روی زیبایش رقابت میکند با قرص ماه

تولدت مبارک عزیزترینم...

لپ لپم...

لمس بودنت مبارک،دلیل هر بهانه و بازدمم...

بمونی برام دردونه ی من... 


روی زیبایش رقابت میکند با قرص ماه رو به روی دلبر من هیچکس زیبا نبود


+عنوان از زهرا جعفری


کاش دردم را نیفزایی مداوا پیشکش...!!!

یه پا درد جالبی بعد از پیکنیک مون توو طبیعت با بچه ها ،منو همراهی میکنه که نگو...

حالا کی میخواد تشریفش رو ببره خدا داند!!!


+عنوان از سجاد سامانی


این صبر که من میکنم افشردن جان است....

بالاخره امروز آخرین امتحانمونم دادیم و تمام!!!!

آخ که چه حس خوبیه...

حالا دیگه سال سه ای محسوب میشم....

هووووممممممم داره به سرعت میگذره سالای دانشجو بودن....


+عنوان از هوشنگ ابتهاج


شنبه ای که گذشت....

بچه ها شنبه اومدن و تا من به خودم بیام یه اکیپ هفت نفره شده بودیم از کسایی که همکلاسی شون بودن و همشهری منم بودن...

خییییییییییلی زیاد خوش گذشت هر چند اثرات آفتاب سوختگی هنوز روی دستم موجوده ولی روز عالی بود....

بماند که مامان و بابا اندازه ی فرهنگ عمید گوشزد کرده بودن که حواست باشه تند نرونی قول بده لایی نمیکشی ووووووووو....

دیگه خودتون بهتر میدونین من سرتون رو درد نیارم!....


ایشاالله که توهم ذهن منه!!!

یه چیزی رو درباره ی یه نفر به محدثه گفتم...

درباره ی برادر یکی از هم دانشگاهیام که جدیدا توجه خاصی نشون میده...

البته شک داشتم ولی هی کاری میکرد که وقتی میگفتم توهم زدم عکسش ثابت میشد!!!

امشبم محدثه میگف یه بار دیگه روش بحث میکنیم که گفتم نههههه همون یه بار که گفتی جدیدا ضایع شده برا من بسه!نمیخوام شکل این رابطه ی دورادور دوستانه عوض شه چون نمیخوام نه بگم پس سعی میکنم خودمو قانع کنم توهم زدم!!!



شنبه ی پیش رو...

قرار شنبه تینا و مسعود و شقایق بیان شهر زادگاه  و تا عصر بگردیم ...

یعنی چهارتا خنگول یه جا!!!!خدا بخیر کنه!!!!!