زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

درد دل های دخترونه

تینا تکست داده توو گروه ،کاملا برام واضحه که رابطه اش با مسعود شکرآبه،چون تنها چیزی که میتونه ناراحتش کنه مسعوده!

براش توو پیوی نوشتم دلت پره ها!

و از اونجا حرف زدن شروع شد...

بعضی جاها پر توقع بود و بعضی جاها شدیدا حق داشت ولی هیچ کدوم اینا رو بهش نگفتم...

فقط گفتم که اول خوب فکر کنه بعد با مسعود حرف بزنه و بعدم با مامانش مشورت کنه و به این زودی ها برای رابطه ی چهار ساله اش تصمیم نگیره...

یه کم دیگه حرف زدیم و تایپ کرد قلبم درد میکنه...

تایپ کردم میفهمم...

حرف زدیم و گفت که شاید ما مناسب هم نیستیم و باید به آدمای دیگه شانس بدیم...

براش نوشتم که من یاد گرفتم که هر قولی برای موندن الزاما معنیش این نیست که قراره همیشه سر حرفش وایسته،نوشتم اینکه درد دل چجوریه هست رو میفهمم فقط خوب فکراتو بکن و بعدم با مسعود حرف بزن چونکه باید حرفای اونم بشنوی،تو هر تصمیمی بگیری من کنارتم ولی تصمیمت هرچی باشه قراره خودت اون راه رو قدم بزنی  حالام به هیچی فک نکن و فقط برو بخواب...

تایپ کرد شاید نیاز باشه با روانشناسم حرف بزنم...گفتم فکر خوبیه و بعدم رفت که بخوابه....


حسش رو میفهمم ولی میدونم که حتی اگه جاشم بمونه میگذره حتی اگه زیاد زمان ببره ، میگذره...


نمیشه زود همه چی رو آتیش زد و رف ولی اگه فهمیدی باید بری دیگه راه برگشتی نیست...

یه تیکه از تو اونجا توو اون ساعت با اون آدم جامیمونه ...

تا مدتی به دوست داشتن ادامه میده اما یه مدت بعد درست مثل آدمی که خون زیادی از دست داده میمیره،سرد میشه...مثل یه گلدون خشک میشه...

دیگه علاقه ای نیست ولی اون گلدون خشک شده برای همیشه اونجا میمونه...

اگر بشه چیزی رو نجات داد یا بهتر بگم ارزشش رو داشته باشه برای شانس احیای مجدد ،من به شخصه معتقدم اگه باورت هنوز سرجاشه پس یه باره دیگه تلاش کن...

اما اگه به جایی رسیدی که فکر کردی رفتن و تموم شدن درست ترین تصمیمه پس اون گلدون دیگه گل نمیده...

اون موقع اس که باید بذاری و بری...