دیشب بین عقل و قلبم جنگ بود سر گفتن یا نگفتن یه جمله ی چهار کلمه ای....
اولین کلمه که گفته شد جای زخمی که هنوزم خوب نشده تیر کشید و من
لال شدم...
نباید میفهمیدی پس نگفتم...
میگی بوی ععطر روی میزت قشنگ بود همون عطر شقایق....
هم تو میدونی اون عطر منه هم من...
شاید اگه ساده تر میگفتی دلت تنگ شده این زخم سمجی که خودت زدی شانسی برای خوب شدن پیدا میکرد همون دیشب.... ولی تو در حال فراری حتی هنوزم وقتی با پای خودت میای...
جنگت با من نیست ولی با من میجنگی...
*عنوان از سعدی