زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

دل من و این تلخی بی‌نهایت ‏سرچشمه‌اش کجاست؟

  توضیح دادنش برای دخترک موفرفری ای که جلوم نشسته سخته،برای هم اتاقیامم همین طور به خاطر همین من سکوت میکنم و هر چقدرم که اصرار کنن تا حد ممکن سکوتم رو حفظ میکنم....


توضیح دادن اینکه چی تووم میگذره برا خودمم آسون نیس اما به اعتبار این نه سال دوستی هاله بهتر میفهمه چی میگم،منظورم چیه و اصلا چمه...


باز جای شکرش باقیه که وقتی تا مرز  فروپاشی میری حداقل یکی بلده گوش کنه،هر چند این یکی نزدیک نیس و خیلیم دوره اما خب هر وقت لازم باشه هست و همینم مهمه...



از حق نگذریم شقایقم وقتایی که باید ندید بگیره بعضی چیزا رو ندید میگیره و نمیپرسه اون دستمال کاغذیا برا چیه یا این صدای گرفته و چشمای قرمز....

ازش ممنونم که فقط نگران اشتهای برباد رفتمه و با وجود اصرار های بی نتیجه اش برا خوردن هر چیزی جز نسکافه بازم صبورانه خواهش میکنه چیزی بخورم هر چند بعد از کلی گفتن و گفتن خسته میشه،از نظر سارا اینکه عملا چیزی جز نسکافه نمیخورم اتفاق بدی نیس و یه جور حسنه....



تینا با خنده میپرسه راستی تو جدیدا چرا توو خواب ناله میکنی؟و میخنده...

جوابی نمیدم بهش فقط میخندم و میگم حتما خستگی امتحاناس...

میپرسه آخه قبلا اینجوری نبودی...

فقط میخندم و اونم سوالش رو فراموش میکنه و دوباره سرگرم حرف زدن میشه...





فقط دارم روز شماری میکنم امتحانا بدون هیچ مشکلی بگذرن و تولد تینا برگزار شه تا همون فرداش راهی خونه شم....


این روزا ساکتم،نه میلم به حرف زدن میکشه و نه خوردن چیزی....


چقدر سرد میگذره این روزای دی ماهی....

سردتر و سخت تر و دلتنگ تر و تنهاتر از همیشه....




*عنوان از فدریکو گارسیا لورکا