زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

دل من آزرده ست رفته و پیدا نیست به کجا و پی کی ؟! من خودم حیرانم…

اتفاقات زیادی افتاد...


از مرخصی یه ساله ی سین و تلاش های ناسرانجام منو،امیرعلی و وحید تا اتفاقاتی که حتی پردازشش برا خودمم سخت بود....


اینکه امیری که میگف تو برام مثل خواهری بتونه به چشم یه زن به من نگا کنه تا اینکه بگه بیا بعد تخصص ازدواج کنیم و من بعد از کلی خنگ بازی بفهمم چی به چیه و بگم سختیاش به کنار ولی اگه فک میکنی مرد میدونی پس رسمیش کن تا اول نسبت مون رو بدونم و بدونن بعد هر چی باشه با هم حلش میکنیم وفقط با این شرط جوابم به سوالت مثبته،بعدم که غرق فکر شد و ساکت و بعد هم انگار داشت در میرفت از من و منم بهش گفتم اگه داری اذیت میشی یا میخوای به روت نیاری لازم نیست اینقدر تلاش کنی بسپار به من تا فاصله ها رو تنظیم کنم که کردم دقیقا مثل یه همکلاسی معمولی که حتی نزدیکم نیستیم باهاش برخورد میکنم،حقیقتش پشت همه ی اینا رنجیدم از بحثی که خودش پیش کشید و پیشنهادی که خودش داد و بعدم در رفتناش ولی صدمی به روم نمیارم....


در نهایت هم امروز اتاقمو عوض کردم و ثنا رو خوشحال:)



اومدم اتاق دوستام البته دوستام و لئو،لئو گربه ی تیناس،یه گربه ی لوس و مغرور و خوشگل:))))))))


الانم میدونم کم کار شدم اما وقتی خودمم نمیدونم چی به چیه نمیدونم باید از چی بنویسم...


پیشنهاد امیر رو همون روز به مامان گفتم و الان نمیدونم این سکوت و فرار امیر رو درست معنی کردم یا نه اما به گمونم یعنی بیخیال شو نسا چون الان نمیتونم....فردا پس فردا که مامان پرسید چی شد باید بگم یهو تغییر رویه داد....هاله میگه شاید هنوز داره میسنجه که میتوه یا نه...

من میگم پا پس کشید حالا چرا نمیدونم....


نشستم دارم درس میخونم به روی خودم نمیارم که ساکته ،صب و شب شیرجه زدم توو کتابام توو دانشگاه....


بعضی وقتا خوبه که کارام اونقدر زیاده که مجال فکر کردن و سر خاروندن بهم نمیده.....




*عنوان از بهار کاظمی