زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

من عارفِ دلتنگم یا زاهدِ دل‌سنگ؟ هر روز نقابی زده‌ام روی نقابی...

چند رور پیش وسط حرفاش میگه راستی من انتقالی نمیگیرما یعنی بازم اونجا باید برام کیک بپزی:)

میگم در همه ی شرایط آب و هوایی شکمویی امیرعلی ولی اینکه نمیرین خبر خوبیه...

میگه نمیریم؟رضا که رفته فقط من میمونم...


میگم سین هم مشخص نیس هنوز انتقالی میگیره یا میمونه...

میگه پس مشخص نیس...

میگم آره...

میگه خب مشخص میشه ولی دست پخت تو یه چیز دیگه اس....

میخندم و میگم شکمو بذار اول پات برسه شهر دانشجویی،دلت برای غذای خونگی و دست پخت مامانت تنگ شه بعد...

میگه مامانم که عشقه اما دست پخت تویه چیز دیگه اس....

میگم آی بچه ی شکموی زبون باز...

اونم میخنده...


خبر داشتم که رضا رفته و سین هم تکلیفش مشخص نیست،حالام که امیرعلی خبر موندنش رو داد...


صادقانه اش اینکه نمیدونم خوشحال باشم یا نه...

فقط میگم هر چی به صلاح همه مون همون رقم بخوره برامون....


یه نفس عمیق میکشم و بازم به حرفاش گوش میدم....



*عنوان از فاضل نظری