امروز خاله ته تغاری و دختر خاله اومده بودن...
عصری بعد یه دعوای حسابی با بالشا :)یهوو زد به سرمون فیلم جشن عروسی مامان و بابا رو بعد مدتهاااااا نگا کنیم...
جاتون خالی:)
از خوشحالی و خنده های مامان و بابا تا گریه ی موقع خدافظی شون ،یا رقص عروس و داماد یا حتی خوشگلی مامان و خوشتیپی بابا و بودن حواس مامان به گل توی جیب کت بابا که توو عکسا خودنمایی میکرد و حتی کسایی که دیگه نیستن یا پیر شدن:)
همدیگه رو دوست داشتن و با عشق ازدواج کردن...
چشماشون توو تمام فیلم میخندید:)
مامان حتی با تماشای دوباره اش لبخند میزد:)
خوشی تون تا ابد:)
*عنوان از چارلز بوکفسکی