زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

تمرگیده بودم به تنهایی خویش مرا تو به اغوای بیراهه بردی ...

نه که زندگی راکدی داشته باشم نه که هیچ اتفاقی نیفته ولی بین همه ی خنده ها و شوخیام ساکتم... 

میذارم دور شی تا دور شم... 

هر قدر نزدیک بیای من نزدیکتر میام... اما وقتی وایمیستی یا دور تر میری میذارم بیشتر بری ....

بعدشم میدونم... دور تر میرم... 


زیاد به امیرعلی میگم عجول نباش بذار ببینیم زمان چی برامون پیش میاره... 

همینا رو به خودمم میگم... 


از من بعیده ولی منتظر تابستونم...



*عنوان از علیرضا آذر


:)

دل که تنگ است 

کجا باید رفت...


#فریدون مشیری


در جواب پناه عزیز :)

یعنی خوابیدن این روزا چقدررررررررررررر میچسبه :)




+یکی از دوستان در مورد دانشگاه من سوال پرسیده بود باید بگم که با توجه به تجربیات خودم و دوستام در مورد شرایط دانشکده های پزشکی چندتا کشور یه سری اطلاعات دارم ولی این بستگی به این داره که مورد تایید بودن دانشگاه از طرف کشور ما برای شما مهم باشه یا نه ،شرایط مالی زندگی چند ساله رو اینجا دارین یا نه که البته دلار هم هر روز خدا عزیز تر و ارزشمند تر میشه! ،بعدم مدرک آیلتس یا تافل دارین یا تصمیم گرفتین یک سال رودرگیر کالج باشین ... و اصلا دل اینو دارین که از خانواده و دوستان و زادگاه تون دور شین و از صفر یه زندگی جدید اینجا برا خودتون بسازین ؟


پناه عزیز ببخشید که دیر شد ،مشغله ها اونقدر زیاده که شبا وقت خواب میرسم خونه و زودم میخوابم یا با وجود خستگی درس میخونم.... 


سوال دیگه ای مونده که به نظرت بتونم کمکی کنم ؟


هرکسی باید یه داستان داشته باشه...

شب هایی هستن که کلافه روی تختت غلت می زنی، کلافه از درد بی داستانی!

هرکسی باید یه داستان داشته باشه، یه داستان دراماتیک که بتونه واسه بقیه تعریف کنه، شب ها بغلش کنه و بهش فکر کنه.

البته نه که اصلا داستان نداشته باشی، داری، اما به خودت قول دادی که فراموشش کنی...



قهوه سرد آقای نویسنده  

 روزبه معین



زن ها

زنانی با اندیشه های  متفاوت را دوست دارم 

مثلا زنانی که اهل نوشتن از ماه و سال و بوسه نیستند آنهایی که از شکوفه از بنفشه از عطر شالیکاری برنج می نویسند آنهایی که بوی بهار نارنج می دهند باران را می فهمند برف را می پرستند آنهایی که دیدن خدا برایشان منوط به دین نیست آنهایی که مطهرند به یک ذهن پاک 

زنانی را دوست می دارم که  بوی غروب جمعه می دهند انتظار را میدانند و  جاده را می فهمند 

آنهایی که شلوغند بی بهانه عشق می ورزند و  خوشحالند به زن بودنشان  آنهایی که در سالی در جایی در کسی مرده اند و دیگر نمیمیرند انهایی که پشت پرچین خیالشان عشق را دلبری را بلدند موهایشان را می بافند شعر دم می کنند و با نامی در عاشقانه هایشان می گریند آنهایی که بی شائبه به دامن طبیعت می پیوندند و جان می گیرند

زنانی را دوست میدارم ....

#سیما_دهقان