زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

هر چه تبر زدی مرا، زخم نشد، جوانه شد...

یه عده از فامیل ،دوستان ،آشنا ها ،هستن که فکر میکنین ته زندگی یه دختر یعنی ازدواج و بچه دار شدن و بزرگ ترین دغدغه ی یه زنم حتماً باید چی بودن ناهار فردا باشه! به خاطر همین زنگ میزنن و بعد احوال پرسی بدون اینکه کسی نظرشون رو بپرسه ،اظهار فضل میکنن که چرا میذارین بچه تون بره ؟


حالا هر کسی با جمله بندی مخصوص خودش اینو میگه اما پشت همه ی اونا دقیقا همین سوال ساده ی بالاس... 


خوب عزیز من ،تو که ازدواج کردی و بچه دار شدی ،تو که سنی ازت گذشته ،تو که بچه تربیت میکنی ،چرا هنوز اونقدر شعور نداری که بدونی نباید توو مسائل خصوصی بقیه دخالت کرد ؟که بقیه دنیا رو با یه زاویه ی دید متفاوت تر میبینن! 

یعنی فهم این ،اونقدر به ذهنت فشار میاره که ترجیح میدی اصلاً بهش فک نکنی ؟



یه کم شعور برای هر موجود دو پایی لازمه... 

فضولی کردن توو زندگی بقیه اسمش صمیمیت نیست عزیزم ،اسمش فقر فرهنگی عه.... فقطم قصور بزرگ پدر و مادرت رو در تربیت شما نشون میده! دیگه نخواه به همه ی دنیا بگی من هنوز تو سی ،چهل سالگیم حدود دوست بودن ،فامیل بودن رو نمیدونم.... 


من یه گونی سیب زمینی نیستم که منتظر اجازه ی بقیه باشم برای زندگیم... 

صدا دارم برای حرف زدن ،اراده دارم برای انتخاب کردن ،من یه زنم ،یه آدم ،یعنی حق دارم راه خودم رو انتخاب کنم... 

اگه شما فک میکنی راهم غلط عه ، اگه فک میکنی ته راه من بن بسته ،اگه فک میکنی منم باید به چیزی معتقد باشم که تو اعتقاد داری ،صد در صد در اشتباهی... 


این راه زندگی منه ،ممکنه توش خطا هم برم ،زمین هم بخورم ،از شدت درد زارم بزنم ،اما این زندگی منه... 

راهی که خودم انتخابش کردم... 

من مادرم نیستم که بعد شنیدن حرفات بگم ،حرفات دلسردم کرد فلانی ، بابام نیستم که نگران این باشم که من حالا تو ذهن تو چطوریم! 

من منم ،همون طوری که توو این 21 سال شناختیم... 

منو میشناسی که حرفات رو به من نمیزنی... میدونی من سر زندگیم با کسی چونه نمیزنم ،میدونی اصلاً نمیذارم جمله ات تموم شه ،اگه بدونم پاتو داری توو کفش من میکنی ،میدونی پایی که رو بخواد بی اجازه بره توو کفش من قلم میکنم... 

میدونی که طرف من نمیای... 

برای من صدمی ارزش نداره توی فکر آدمای دور و برم چی میگذره درباره ام... 

همون طور که به خودم اجازه نمیدم توو زندگی کسی دخالت کنم به احدی اجازه نمیدم درباره ی من و زندگی فتوا صادر کنه.... 


حالا هر کی میخوای باش ،دوست مادرم ،همسایه مون ،فامیل مون! 

هر کی میخوای باش... لطفاً اگه فهم تبریک گفتن و آرزوی موفقیت کردن نداری ،حداقل شعور ساکت موندن رو داشته باش... 


*عنوان از ایرج جنتی عطایی