زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

و ما همچنان دوره می کنیم ، شب را و روز را و هنوز را....

  

بعد از سال ها یه صبحی بدون بوی بربری یا سنگک ،برای ما شروع شد،همین باعث آشنایی ما با نونای اینجا شد... 


بابا رفت برای خرید و وقتیم برگشت دوتا نون بزرگ گرد بسته بندی شده تو دستش بود ،میگفت نون لواشم داشتن اما مسئول اونجا موقع چک کردن خریدام به خاطر اینکه تاریخ انقضای اون نون داشت تموم میشد ،نذاشت اون نون رو بردارم و گفت نه اینا تازه نیستن... 



هر محله ای اینجا شبیه یه شهر کوچولو عه... بیمارستان و اداره ی پلیس و فروشگاه های بزرگ خرید ،تاکسی تلفنی ،تعمیرگاه ،سالن زیبایی ،پارک مخصوص بچه ها ،همه اش کنار هم ساخته شدن... 


بعد از گرفتن آدرس دقیق خونه از مدیر ساختمون ،از تاکسیای آماده خواستیم که یکیشون با ماشین کل شهر رو بگردونتمون... 

گشتیم ،شهر قشنگی بود :)


توی بازار یا هر جایی که طردد مردم زیاد بود ،حق عبور با ماشین نبود ،تمام اون گذر رو سنگفرش میکردن تا فقط عابرای پیاده یا نهایتا دوچرخه ها رد شن... 


ترافیک این شهر روونه! اصلاً چیزی به عنوان فلان راه بسته است یا فلان خیابون شلوغه ،ندارن! 

یه شبکه ی کامل مترو زیر شهر هست و به تمام نقاط شهر میشه با یه هزینه ی خیلی کم ،دسترسی داشت... 


اتوبوس ها هم اصلاً شبیه BRT های ما نیست... 

همه یا نشستن یا ته تهش سر جمع ده نفر با فاصله های نیم متری یا یه متری کنار هم با فاصله وایستادن.... 


ماشین اینجا به نسبت پول مردم اینجا ارزونه... یعنی ماشینی که ما تو ایران میخریم 170میلیون اینجا شما میتونی با 45میلیون ناقابل به پول اینا آخرین مدلش رو بخری!


توی شهر ماشینای قدیمی هم بودن اما 80درصد ماشینا همشون ماشینای شرکتای بزرگ خودرو سازی دنیا بودن که تو کارشونم هنوزم رقیبی ندارن! 


توو طول روز شهر خیلی ساکت و آرومه... کمتر کسی رو میبینین که داره با آرامش خرید میکنه... 


دلیلشم اینکه مردم تعداد زیادی شون سر کارن ،آدمایی که تو خیابون به چشم میخورن یا دارن میرن سرکارشون یا دانشجو هستن و جز درس فعلاً کاری ندارن یا اصلاً توو اون محل مغازه دارن و یا نهایتا خانم خانه دار هستن،راننده میگفت این شهر از شیش عصر جوون میگیره و مردم تا شب میرن برای تفریح.... 

میگفت زندگی شبانه ی این شهر اصلاً حرف نداره و توصیه میکنم تجربه اش کنین... 


شهر بیشتر از اونچه که تصورش رو کنین تمیز عه! رفتگرا مدام دارن خیابونا رو تمیز میکنن ،مسئول پارکا مدام مشغول رسیدگی به فضای سبز پارکان ،یعنی من به شخصه یه چمن نا مرتب و بلند ندیدم!


نکته ی جالب اینکه توو این شهر 90درصد راننده های ماشینای شخصی آقایون هستن! این به این معنی نیس که فک کنین بعله پس اونجام کسی خانم ها رو آدم حساب نمیکنه و حتی پرونده ی رانندگی خانم ها اونجا هم خرابه! 


نه خیر! 

اینجا خانم ها در بطن زندگی هستن... بذار از همین ساختمون شروع کنم ،مدیر ساختمون خانمه و تمام کارکنای ساختمون مرد هستن ،قصاب خانم هم دارن ،پزشک و پرستار ،حتی رفتگر خانم ،مسئول ثبت نام دانشجو های خارجیم یه خانمه! کلا هر وقت پرسیدیم رئیس اینجا کیه کم نشنیدیم که اسم یه خانم رو بگن :)


برگشتیم خونه و من و فسقل ماکارونی گذاشتیم برای ناهار و مامان و بابا هم رفتن تا این اطراف یه چرخی بزنن ...


با دست پر برگشتن و گفتن که اون طرف این پل چند تا بازار بزرگ هست که هم  تره بار داره همم مرکز خرید و تمام مواد غذاییشم تازه است و کاملاً هم میتونی دست چین برداری و هیچ تاثیری توی قیمت نداره.... 


این شهر پر از پارک عه... تقریبا هر خیابونی یه پارک بزرگ داره... 


و اما اسمای خیابوناشون! اصلا همتی میخواد به خاطر سپردنشون! یعنی سخته هاااااااااا:/


اینجا صاحبخونه موظف عه یه لیست از تمام کم و کسری های معقولی!که شما تهیه میکنین رو براتون فراهم کنه.... 

میگم معقول چون واقعاً باید معقول باشه... اگه وسیله ی کمه که جزو وسایل یه زندگی نرماله یا اصلاً تعداد تختای این خونه با تعداد اعضای خانواده ی شما همخونی نداره ،مالک ملک یا نماینده اش بعد از ارزیابی لیست شما وسائل مورد نیاز شما رو تامین میکنه.... 


این شهر هم خونه های فوق العاده لوکس هم ساختمونای انبوه سازی شده ،همم ساختمونای قدیمی داره....



اینکه بخوای توضیح بدی یا بپرسی ساعت چند عه ،این بحث شروع یه عذاب علیمه! کاملاً بی شوخی... 

یعنی آی کیو میخواد که این مسئله رو یاد بگیری و بتونی توضیح بدی... 


رفتیم برای ثبت نام که نشد و موکول شد به فردا ...


اگه با اولین بادی که اینجا به صورتتون میخوره حس کردین که یا خدا یعنی من اومدم دبی یا شایدم کویر لوت یام آفریقا ؟باید بگم که بعله! آب و هوای اینجا واقعاً گرم عه... 



21.august.2017


*عنوان از احمد شاملو