زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

ز روزگارِ من آشفته تر چه میخواهی

بعد از چهار روز امشب خونه ساکت و آرومه... 

مهمونا و مامان و پسر کوچولو رفتن مهمونی خونه ی یکی از اقوام عزیزجون... 

موندم خونه و به سبک خودم با خودم خلوت کردم... 

عزیز جون ،بابا جون،خاله ته تغاری و دایی سومی :)


اگه میپرسین این هفته چطوری گذشت ؟باید بگم یا دکتر تمام پنج جلسه رو عین چی ازمون کار کشید یا من سرم توو گوشیم بود تا بفهمم این دارویی که گذاشته جلوم به درد چی میخوره ،یام عین مورچه های بارکش دور میز با دور تند راه میرفتم و چک میکردم که دسته بندیامون غلط نباشه تا همه مون رو با هم جریمه نکنه... 


مابقیشم به عمل سرپایی خاله ته تغاری و جشن تولدش و پیکنیک دسته جمعی مون و درس خوندنای من و تموم نکردن درسام گذشت :)


*عنوان از سعدی