زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...
زنانه ترین ناگفته های حوا

زنانه ترین ناگفته های حوا

زندگی مرا بارها و بارها درهم کوبید،اما صدای شکستنم را کسی نخواهد شنید،این منم قهرمان خودم...

مکالمه ی خانوادگی

خانواده ی ریلکسی دارم :)

فک کنین توو این 31 روز مجموعا ده بار بهم زنگ نزدن! 

هر بارم فقط گفتن سالمی ؟خوش میگذره ؟پول بفرستیم ؟خوب خدافظ!!! 


دیشب زنگ زده میگم مامان افشین افسردگی گرفته که پذیرش یه دانشگاه خوب رو با اختلاف سه تا سوال ،از دست داده! 

توقع دارم بگه آخی! ایشاا... یه دانشگاه دیگه قبول میشه... 

برگشته میگه بیخیال بابا برو بخواب منم برم بخوابم! 


بعله!! 


به بابام میگم خوبی ؟خوب حداقل زنگ بزنین صداتون رو بشنوم... 

برگشته میگه حسابی گشتی دیگه ؟

میگم نه بابا اونقدر کتاب به دست توو هتل چرخیدم که ملت فک میکنن کتاب دست سوممه! 

میخنده میگه دختر تو عقل نداری ؟

رفتی سفر حالا به هر دلیلی بعد نشستی درس میخونی ؟پاشو برو یه کم صفا سیتی!! 


میگم خانواده ی مردم زنگ میزنن بشین درس بخون شب ساعت 11شبه رفتی امتحان بدی نه اینکه بگردی! خانواده ی منم زنگ زدن میگن پاشو جوونی کن یعنی کسی اینقدر شیک کسی رو اغفال نمیکنه! 


هیچی دیگه تهشم گفتن میخوایم بخوابیم قطع کن! :/

کلا خانوادم زیاد دوستم دارن :)