تختا رو بهم چسبوندیم که آیلین شبایی که اینجا میمونه راحت بخوابه...
عصرم من وقتی برگشتم اتاق مون دیدم اینا خوابن لحاف خودم رو انداختم روشون که سردشون نشه...
شب بعد از جنجالی که اتفاق افتاد خسته خودم رو پرت کردم این سمت تخت و خوابیدم ...
نصفه شب بیدار شدم دیدم هم اتاقی اصلاً یادش رفته روی منو بکشه که هیچ ،فک کرده لحاف منم لحاف خودشه و الانم خوابه...
بیدارش نکردم...
گذاشتم بخوابه...
مثل کسی که بخواد از خودش انتقام بگیره ،گذاشتم توو سرمای هوا یادم بیفته که هیچ کدوم از مسائل شب قبل ارزشش رو نداشت!